- ژانر:جنایی, درام, رازآلود, علمی تخیلی, تریلر
- کارگردان: Stefan Hauck/Michael Fissneider
- نویسنده:Baran bo Odar, Jantje Friese
- زبان:German
- ستارگان:Louis Hofmann, Karoline Eichhorn, Lisa Vicari, Maja Schöne
- مدت زمان:60 دقیقه
- امتیاز:8.8 از 263,577 رای
- تاریخ انتشار:1st December 2017
خلاصه داستان:
دارک نه سریالی برای تماشا که پازلی برای حل کردن است
«تاریک» چیست؟ نام اسرار آمیز سریال به چه اشاره دارد؟ آیا همان غار مرموزی است که در وسط جنگل قرار دارد و تا زیرِ زمین نیروگاه برق هستهای شهر کوچکی در آلمان نفوذ کرده؟ یا ذات چند لایه و پیچیدهی شخصیت های به ظاهر صمیمی و بی آلایشی که وقتی موقعیت ایجاب کند هر کدام قابلیت تبدیل شدن از پروتاگونیست به آنتاگونیست را دارند؟ یا اینکه معمای مبهم و رازآلودی به نام زمان!؟ بله زمان. همان مفهومی که تا پیش از انیشتین تصور میشد یک پارامتر صلب و جلو رونده است. اما به لطف آن نابغهی دهر امروز میدانیم که ماهیتی سیال و چه بسا قابل دستکاری شدن دارد!
سریال «دارک» بر پایه قوانین و نظریه های علمیِ فیزیک استوار است و مانند هر اثر دیگری با این موضوع (فیلمهای ده سال اخیر کریستوفرنولان و …) دست به تخیل درباره امکان به تحقق پیوستن نظریههای علمی بلند پروازانه در این باره میزند. واضح است که ساختن ماشین زمان و یا ایجاد کردن اعوجاجی محاسبه شده و پایدار در فضا-زمان (گیریم بر پایه یک سیکل 33 سالهی مشخص) امری بسیار دور از یافتههای متقن (استوار) فیزیک امروز است. اما خیال پردازی که عیبی ندارد. میشود تصور کرد که روزی چنان مراتبی از دانش برای بشر هویدا شود که بتواند با پیجاندن یک سوئیچ در زمان به عقب یا جلو برود.
میگویم بسیار دور از یافتههای امروز علم فیزیک و روی آن تأکید دارم چون پرسشهای بسیاری هنوز در این باره بیپاسخ ماندهاند. از جمله تئوری پارادوکس پدر بزرگ؛ فرضیهای که نخستین بار در کتاب «مسافر بیمقصد» در سال 1943 توسط نویسنده فرانسوی «رنه بارژوال» مطرح شد که میگوید: اگر شما در زمان به گذشته سفر کنید و یکی ازعوامل به وجود آمدنتان -مثلا پدربزرگ- را از بین ببرید آنوقت چگونه خودتان به وجود خواهید آمد که بتوانید اکنون دست به چنین کاری بزنید؟
سازندگان «دارک» با علم به تمام این پرسشها سعی در یافتن پاسخهایی هرچند رویاگونه برای آنها دارند و در این مسیر ما را به شکلی بازیگوشانه و دلچسب با خود همراه کرده و سعی میکنند با مطرح کردن موضوع جهانهای موازی که آن هم یکی دیگر از نظریههای پرطرفدار فیزیک است به یافتن پاسخ نزدیک شوند. (در صورتی که علاقمند تا بیشتر در مورد جهانهای موازی بدانید، کتاب ارزشمند «مایکل تالبوت» به نام «جهان هولوگرافیک» به ترجمهی «داریوش مهرجویی» بخوانید.)
ژانر علمی تخیلی در جذابترین، گیجکنندهترین و نشاط آورترین حالت خود
شخصیتهای «دارک» هریک حداقل در دو یا سه زمان حضور دارند و گاهی با نسخههای پیرتر و یا جوانترِ خودشان ملاقات میکنند. از حق نگذریم، این ایده بسیار درخشان است که به فرض نسخهی 33 سال پیرترِ خودتان روزی به ملاقات شما در دفتر کارتان بیاید و با آگاهی کامل از آنچه قرار هست روی بدهد سعی کند در نقش یک ناشناس همهچیزدان به شما سمت و سویی بدهد! میبینید؟ همچنان پرسش و پارادوکس مطرح است. اگر شمای 66 ساله موفق شدهاید 33 سال پیش به دیدار خودِ 33 سالهتان بروید و خود جوانتان را از انجام کاری بازدارید پس چگونه آن کار درواقع انجام شده و شما آن تجربه را از سر گذراندهاید که امروز در 66 سالگی به آن واقف هستید و میخواهید جلوی وقوع آن را در 33 سال قبل بگیرید؟ اگر هم موفق شدهاید که جلوی وقوع آن اتفاق را بگیرید که دیگر در عمل رخ نداده و جای نگرانی برای هشدار دادن ندارد!
بله گیج میشویم. در تمام مدت سریال با چنین پرسشهایی که گاه با منطقی «فیلم هندی» وار داستان را به جلو میبرند روبرو میشویم و چارهای نداریم جز اعتماد به سازندگانی که در یک سوم انتهایی داستان قصد دارند ما را وارد جهان موازیِ ماجرایی که میبینیم کنند. جایی که نسخهای از جسم و کالبد همین شخصیتها اما با خصائل و هویتی جداگانه حضور دارند و با کمک گرفتن از یک اصل علمی میتوانند تمام پرسشها را پاسخ دهند.
درواقع ما درمییابیم که تمام وقایعی که از یک تاریخ مشخص در جهان داستان رخ داده حاصل ایجاد یک بینظمی در روند اتفاقات بوده که باعث به وجود آمدن دنیایی موازی با حضور همین شخصیتها شدهاست. طبق تئوریهای علمی اگر آنها موفق شوند به سرمنشأ پیدایش آن جهان برگردند و مانع از وقوع اتفاقاتی که منجر به پیدایش آن شده بشوند، آنوقت خود به خود به مانند یک دستگاه ریاضی همه چیز درست میشود و ما برمیگردیم به روزی که قرار بود همه چیز برهم بخورد اما به لطف ممانعت از تشکیل آن جهان موازی، اتفاق نمیافتد و تمام شخصیتهایی که در طول قصه یک به یک ناپدید شدهاند بر سرخانه و زندگیشان هستند. بله تازه رسیدیم به سرِ داستان. داستان از آنجا شروع میشود که کودکی ده ساله در هنگام بازی با بچههای بزرگتر از خودش در همان مکان مرموز وسط جنگل ناپدید میشود و به دنبال آن دیگر شخصیتها از جمله پدرش، دوست پسر خواهرش، بعدها مادرش و حتی دیگرانی که هریک به نوعی نقشی در این کلاف سردرگم دارند به سرنوشت همان کودک دچار میشوند. یک نمونه از این پیچیدگیها این است؛ آن پسر بچه که از سال 2019 به سال 1986 سفر میکند، در همان زمان باقی میماند و بزرگ میشود، ازدواج میکند، بچهدار میشود و فرزندش میشود «یوناس». همان پسری که در ابتدای داستان دوست پسر خواهرش بوده و اکنون ما دریافتهایم که درواقع پسرش است و به عبارتی «یوناس» برادرزادهی کسی است که دوستدخترش بوده و عشقی بینشان وجود دارد و حال با فهمیدن این حقیقت وارد یک بنبست میشود.
«دارک» شخصیت های فراوانی دارد که به خوبی موفق شده از هریک استفاده کند. طوری که با حذف هرکدام -حتی آنهایی که تا فصل آخر حضورشان به ظاهر نقشی در پیشبرد درام ندارد- بخشی از قصه ناقص خواهد ماند.
دیدن این سریال مانند مصرف ماریجوانا و یا قرصهای روانگردان است. با آن به نقطهای میروید که دلتان نمیخواهد دیگر به دنیای عادی بازگردید.
به قلم: “بهروز داوری”
نظرات کاربران