- ژانر:درام, رازآلود, علمی تخیلی
- کارگردان:N/A
- نویسنده:Sigurjón Kjartansson, Baltasar Kormákur
- زبان:Icelandic, Swedish, English
- ستارگان:Guðrún Ýr Eyfjörð, Íris Tanja Flygenring, Ingvar Sigurdsson
- مدت زمان:N/A
- امتیاز:7.0 از 10,865 رای
- تاریخ انتشار:17th June 2021
خلاصه داستان:
رازهایی از یک شهر آتشفشانی
معمولا مینی سریالها در بین مخاطبین بیشتر محبوبیت دارند، مخصوصا زمانی که از یک داستان تازه با روایتی جذاب از یک دنیای پر رمز و رازی پرده بر دارند، که بیننده امروزی به اینگونه سریالها بیش از گذشته احتیاج دارد؛ چرا که مخاظب امروزی گرفتار در دام تکنولوژی است و از همه مهمتر به دلیل محکومیت فعلیاش به خانه نشینی به واسطه کرونا بیشتر دوست دارد، از یک شهر شگفت انگیز با آدمهای ناشناخته مرموز همذات پنداری کند تا شاید ساعتی از برنامه روزانهاش را از استرس و دغدغههای فکری به دور باشد.
با ما همراه باشید.
مینی سریال کاتلا هم جز همان سریالهایی است که از یک شهر کوچک در کنار یک آتشفشان سرکش پرده بر میدارد که در ابتدا همه چیز خوب و آرام است اما این شرایط تنها آرامش قبل از طوفان است و کسی خبر ندارد در آینده نزدیک چه اتفاقی قرار است بر اهالی این شهر فرود بیاید.
داستان در قلب ایسلند در یک شهر کوچک به نام وکی میگذرد که آتشفشان کوه کاتلا یک سال است در نزدیکی آن فعال شده است و به نظر نمیرسد به این زودیها تمام شود. یخچالها در حال ذوب شدن هستند که اتفاق دیگری در راه است و آن هم ظاهر شدن زنی مات و مبهوت پوشیده از خاکستر است که به سمت شهر وکی میرود. این زن کیست؟ چرا آنجاست و چه ارتباطی با این شهر دارد؟
در این بین با زنی به نام گریما آشنا میشویم که خواهرش را در روز اول فوران آتشفشان گم کرده و هنوز در پی او میگردد و متوجه تغییرات میکروسکوپی ذرات آتشفشانی میشود.
جالب است بدانید این مینی سریال بر خلاف سایر سریالها که همیشه از ستارگان خود برای معرفی و جذب بیننده استفاده میکنند، همه از بازیگرهای ناآشنا هستند اما با بازیهای قوی که همراه با سطح فیلم نامه و کارگردانی میتوان گفت این مینی سریال 8 قسمتی را به یکی از آثار قوی و بالقوه تبدیل کردهاند.
سریال کاتلا با فضا سازی و صدا گذاری بسیار قوی و تا حدودی پیچیده شروع میشود اما این پیچیدگی در میانه سریال پاسخهای روشنی را به رمز و رازهای نهفته سریال نمیدهد.بنابراین ممکن است در میانه با انتظارات شما مطابقت آنچنانی نداشته باشد
فضای سرد آمیخته با شخصیتهای افسرده با سرانجامی نافرجام هر یک بیننده را بیشتر به قسمتهای بعدی سوق میدهد؛ اینکه چه تغییرات آب و هوایی قرار است اتفاق بیفتد با توجه به تحولاتی که بر روی ساختار میکروسکوپی ذرات /اتشفشانی شروع شده است و آیا سرنوشت شخصیتها با آمدن زن ناشناس تغییر خواهد کرد. این تغییر رو به خوشبختی است یا برعکس بدبختیهای روز افزونی که میتوانند به نابودی هر یک بینجامد.
SHARP OBJECTS مینی سریالی جذاب
آیا گریما موفق میشود خواهر گشمدهاش را پیدا کند؟ اگر زنده باشد، پس در این مدت کجا بوده است، زیر خروارها ذرات خاکسترآتشفشانی و یا جایی دیگر که قرار نیست تا پایان سریال از آن آگاه باشیم.
همه چیز دست به دست هم داده است تا شهر آخرالزمانی وکی را عجیبتر از آنچه که هست، نشان دهد. شخصیتهای داستان همگی از افراد پلیس، دانشمندان و یا تعداد کمی از مردمان محلی هستند. همین موضوع ذهن بیننده را مدام تهدید میکند که اگر تهدیدی جدی مثل بلای آسمانی و یا قدرت نابودگر زنی گمنام بر سر آنها خراب شود، با چه سلاحی قرار است از خود دفاع کنند، آیا اهالی این شهر در آخر میتوانند گرمای خوشبختی را بچشند یا سرنوشت همگی آنها چیزی جز طعم مرگ نیست. همه این انتظارات و تعلیقات موجب شده مخاطب با دیدن قسمت اول برای قسمتهای بعدی مشتاق شود و آن را دنبال کند.
اما در کل سریال کاتلا یک سریال جذاب و دیدنی با فضاسازی سورئالیستی از آتشفشان و خاکسترهای سرد رخوت انگیز همراه با صدا گذاری هیجانی و بازی متبحرانه بازیگران است که برای روزهای سرد پاییزی خالی از لطف نیست، آن را دنبال کنید.
- ژانر:کمدی, درام, تاریخی
- کارگردان:Horatiu Malaele
- نویسنده:Adrian Lustig, Horatiu Malaele
- زبان:Romanian
- ستارگان:Meda Andreea Victor, Alexandru Potocean, Valentin Teodosiu
- مدت زمان:87 دقیقه
- امتیاز:7.9 از 6,084 رای
- تاریخ انتشار:21st November 2008
خلاصه داستان:
عروسی خاموش فیلم شوخ و تلخی است. مرگ استالین در سال 1953 به تنهایی یک دلیل کافی بود تا مردم رقص و پایکوبی کنند. اما با این حال بعد از مرگ این دیکتاتور به دلیل فشارهای سنگینی که از حکومت وقت و طرفداران رهبر خلق بر مردم فشار میآورد باعث شد که حتی مردم شادی و خوشحالی حاصل از جشن عروسی خود را در خفا و پنهانی برگزار کنند.
فیلم عروسی خاموش روایتی از یک واقعه تاریخی است که در این روایت جشن عروسی مایا و یانکو مصادف با مرگ استالین است و به خاطر همین موضوع آنها نمیتوانند با جشن و پایکوبی راهی خانه بخت شوند و مجبورند؛ بدون سر و صدا و پنهانی همراه با اقوام جشن خود را برگزار کنند. همین لحظات سکوت و ترس از با خبر شدن نیروهای حکومتی موجب میشود صحنههای جذاب و ایدهآل توسط کارگردان فیلم خلق شود.
در طول فیلم یک فلاش بک به موقع و البته زیبا داریم که به دوران آشنایی و نامزدی شیرین مایا و یانکو میپردازد و موافقت خانوادهها برای برگزاری جشن عروسی که متاسفانه مصادف میشود با روز مرگ ظالمی که بعد از مرگش هم قرار نیست دست از سر مردم بر دارد تا بتوانند جشن عروسی خود را بر پا کنند چرا که جمهوری شوروی برگزاری هر نوع جشنی را به مدت یک هفته قدغن کرده است.
با این وجود والدین مایا و یانکو نمیتوانند از جشن عروسی فرزندانشان به راحتی بگذرند، چرا که تدارک زیادی برای جشن عروسی این دو نفر دیدهاند و کنسل کردن این جشن برای آنان سخت است، پس تصمیم میگیرند همان جشن را در سکوت برگزار کنند.اما همه چیز آنگونه که انتظار دارند؛ پیش نمیرود.
فیلم عروسی خاموش یک فیلم عجیب و غریبی است که ترکیبی از کمدی، تراژدی، رئالیسم جادویی همراه با نماهای سیاه و سفید با موسیقی فولکلور تداعی فیلمهای دهه بیست میلادی است که به درستی و با دقت توسط کارگردان خلق شدهاند و تا حد زیادی در ایجاد هیجان و تعلیق در بیننده موفق عمل کرده است.
مولئله به عنوان کارگردان فیلم اولی به خوبی توانسته صحنههای سورئال زیبا را به کمک بازیگرانی چون مدآ آندریا ویکتور در نقش مایا به درستی به تصویر بکشد.
این فیلم تنها به تصویر کشیدن لحظات تلخ و شیرین یک جشن عروسی نیست، بلکه به نمایش گذاشتن غنای سینمای معاصر رومانی در بیستمین سالگرد انقلاب این کشور است، که در طول تاریخ با یک چنین اتفاقاتی زیاد برخورد کردهایم و بدون شک برخورد خواهیم کرد
کم نبودهاند فیلم سازانی که در مورد سختی و شقاوت دوران حکومت یک دیکتاتور آثار ماندگاری را خلق کنند، اما وجود ظلم و سختی بعد از مرگ یک دیکتاتور آن هم زمانی که قرار است، خاطره انگیزترین اتفاق زندگی رخ دهد، داستان را پر کشش و البته تا حد زیادی دردناک میکند که همین موضوع دارای ظرفیت بالایی است تا بیننده تمایل برای دیدن ادامه فیلم را داشته باشد.
به خصوص که در صحنه فلاش بک خاطرات شیرین و رمانتیک زیادی را از دو بازیگر اصلی فیلم میبینیم که شیرینی این لحظات میل بیننده را برای ادامه فیلم بیشتر میکند. با وجود این همه جذابیت و این همه علاقه آیا این دو زوج موفق میشوند عروسی خود را بدون آنکه ماموران حکومتی مطلع شوند؛ برگزار کنند و اگر کسی بویی ببرد و خبر به گوش نیروهای خلق برسد، چه سرنوشتی برای عروس و داماد و خانوادهها و حتی حاضرین حاضر در جشن عروسی پیش خواهد آمد.
اینها همان سوالاتی هستند که در سی دقیقه ابتدایی فیلم به ذهن مخاطب خطور میکند و یکی از همان زرنگی بازیهای فیلم سازاست تا بیننده را برای تماشای ادامه فیلم مشتاق و محکم نگه دارد تا به سرنوشت شخصیتها علاقه مند شود.
- ژانر:کمدی
- کارگردان:Sönke Wortmann
- نویسنده:Claudius Pläging, Alexander Dydyna, Alexandre de La Patellière
- زبان:German
- ستارگان:Christoph Maria Herbst, Florian David Fitz, Caroline Peters
- مدت زمان:91 دقیقه
- امتیاز:7.1 از 4,629 رای
- تاریخ انتشار:18th October 2018
خلاصه داستان:
با آدولف چطورین؟ فیلمی به کارگردانی زونکه ورتمان محصول کشور آلمان است که بیننده را به یاد perfect strangers میاندازد.
این فیلم کمدی بر اساس نمایشنامه “اسم”، نوشتهی ماتیو دولاپورت ساخته شده است. استفان و الیزابت میزبان یک شام برای جشن تولد قریب الوقوع پسر برادر الیزابت توماس و دوست دخترش آنا با حضور دوست دوران کودکیشان رنه هستند. وقتی توماس اعلام میکند که قصد دارد نام پسرش را آدولف بگذارد، بحث و جنجال زیادی را در مورد اینکه آیا باید استفاده از آن را برای همیشه ممنوع کنند آغاز میشود.
یک پیچ و تاب در داستان باعث میشود بحث درباره ریشه شناسی بسیار شخصیتر شود و دیری نمیگذرد که تنشها بالا میرود، اسرار فاش میشود و عصر به نوعی دعوا تبدیل میشود که فقط خانوادهها قادر به انجام آن هستند.
فیلم با آدولف چطورین بر اساس فیلم فرانسوی What’s a Name که به نوبه خود بر اساس نمایشنامهای با همین نام است، ساخته شد. فیلم از اجرای یک شب واحد و تنظیمات منحصر به فرد آن به نفع خود استفاده میکند. با توجه به لوکیشن که عمدتا به سه اتاق محدود میشود، تنشهای کلاستروفوبیک ملموس است و همدردیهای ما هم مدام نسبت به بازیگران تغییر میکند زیرا هر شخصیت گلایههای خود را بازگو و برخی از حقایق ناخوشایند را آشکار میکند.
همه نمایش در یک خانه و دور میز شام اتفاق میافتد. فیلمساز در اقتباس سینمایی خود این موقعیت را حفظ کرده است و به جز چند سکانس، به بهانهای که متن به او میدهد، دوربین را از خانه بیرون نمیآورد. یکی از آنها سکانس ابتدایی فیلم است که تماشاگران را در خیابانهای شهر به دنبال دوربین میکشد و به شوخی با اسم خیابانها میپردازد و بدین ترتیب مخاطب را برای تماشای فیلم آماده میکند. فیلمساز همچنان به نمایشنامه وفادار است و تنوع تصاویر با استفاده از چیدمان بازیگران تأثیر خود را میگذارد. و تمام این طراحی فنی، با ریتم گفتگو با بازیگران و دریافت آنها از نوع کمدی، به نتیجه خوبی ختم می شود.
در با آدولف چطورین در درام کمدی بالا میآید
فیلمنامه، اجراها و دوربین همه با هم ترکیب شده و یک فیلم فوق العاده سرحال به مخاطب تحویل میدهند. در قلب خود، فیلم درباره استحکام پیوندهای خانوادگی است. رقابتهای قدیمی، اسرار خانوادگی و حقایق ناگفته خانه در طول شب فاش میشود و هر کس چیزی برای گفتن دارد.
فیلم با آدولف چطورین یک طنز اجتماعی پر از دیالوگهای شوخ است که در آن استفان زورگوی روشنفکر خجالتی درگیر نبرد کلمات و مفاهیم با برادر زن شوخش توماس که از لحاظ اقتصادی موفق است میشود و پس از مدتی مجادله آتش بس ناراحت کنندهای حاصل میشود تا زمانی که باورهای دیرینه با افشاگریهای تکان دهنده دوست قدیمی خانواده رنه برچیده شود.
در پی آن مشاجره شدیدی پیش میآید و سرانجام اسرار دیرینه، رنجشهای پنهان و سایر نظرات آزاردهندهای که جلوههای اجتماعی مانع از بیان آنها شده، فاش میشود. این فیلم یک طنز بسیار خندهدار است که شجاعانه در مورد تغییر نگرش در جامعه آلمان نسبت به آسیبهای جنگ و میراث آن اظهار نظر میکند.
- ژانر:بیوگرافی, جنایی, درام
- کارگردان:N/A
- نویسنده:Carlo Bernard, Chris Brancato, Doug Miro
- زبان:English, Spanish
- ستارگان:Pedro Pascal, Lizbeth Eden, Wagner Moura
- مدت زمان:49 دقیقه
- امتیاز:8.8 از 376,175 رای
- تاریخ انتشار:28th August 2015
خلاصه داستان:
احتمالا اولین چیزی که باعث شد سریال نارکوها را ببینم آشنا شدن با کاراکتر «پابلو اسکوبار» بود. قسمت اول به دلیل نا آشناییم با کلمبیا و فرهنگ و رفتارهای خاص آنها برایم دافعه داشت. ولی چیزی که موجب حیرتم شد ریتم خوب و ضرب آهنگ تند اتفاقات بود. وقایع به قدری تند و پشت هم روایت میشد که وقتی قسمت اول تمام شد حس کردم یک فصل سریال دیدهام. در قسمت های بعد سریال نارکوها هم این ریتم ادامه پیدا کرد و کم کم با فرهنگ و زبان و لوکیشن های جذاب و طبیعت دیدنی کلمبیا همراه شدم.
هرچه قصه پیش میرفت، علاوه بر کشش و جاذبهی ذاتیِ سریال که طبیعی هم بود فرصت پیش میآمد که به شباهت ها بپردازم. شباهت محله های فقیر نشین مدلین با خانه های دو طبقهای آجر سفالی که اغلب بدون نما و حتا بدون در و پیکر بودند با بافت بعضی از محله های تهران یا کرج یا شهرهای دیگر خودمان. شباهت رفتارها، خلق و خو ها و عادت ها. شباهت فساد سیستماتیک دولت که لایه به لایه پیش رفته و چنان ریشه دوانده که از بین بردنش تقریبا محال به نظر میرسد.
فسادی که افرادی نظیر پابلو اسکوبار زمینه آن را فراهم کرده اند و افراد دیگری با پذیرش پیشنهاد های چندین هزار و بعضا چندین میلیون دلاری چرخهی آن را کامل کردهاند. پابلو تقربیا تمام کشور را با پول خریده. نیمی از نیرو های پلیس آدم های او هستند. زن خبرنگاری هست که علی رغم وجود زن و فرزند پابلو عاشق اوست و در حین عشق بازی اغلب پابلو از او درخواست هایی دارد و او هم تمام و کمال آنها را اجابت میکند.
سریال نارکوها در ساختن تصویری امپراطور گونه از اسکوبار موفق است و بخصوص وفاداری بینظیرش به واقعیت که با پیوند تصاویر خبری آرشیوی بر آن صحه میگذارد گام به گام در همراه کردن مخاطب با خود موفق عمل میکند.
در تیتراژ ابتدایی و در موقعیت های مختلف درون قصه ما شاهد تصاویری از پابلو اسکوبار واقعی هستیم. تصاویری خیلی کوتاه که صرفا کارکرد استنادی دارند تا بیننده مطمئن شود به تماشای ماجرایی نشسته که ریشه در تاریخ و زیست مردم یک سرزمین دارد. اما همینجا کمی مکث میکنم. در تک نماهایی که از پابلو اسکوبار میبینیم به دلیل آناتومی صورت و بخصوص فرم لب و دهان او را شخصیتی دوست داشتنی، مردم دار، شوخ طبع و دلرحم میابیم اما «واگنر مائورا»ی برزیلی که به گفته خودش زحمت زیادی برای آموختن زبان اسپانیولی و خو گرفتن با فرهنگ کشور همسایه کشیده و حتا 40 پوند وزن اضافه کرده تا به اندام پابلو اسکوبار نزدیک بشود به دلیل خطوط چشم و ابرو و فرم لب و دهانی که کاملا برعکس موفولوژی لب و دهان اسکوبار است تصویری خشن تر، ترسناک تر و به مراتب سازگار تر با ماهیت درونی اسکوبار به ما ارائه میدهد.
گرچه که به قول خودش او نسخهی خود از کاراکتر پابلو را ارائه داده و طبعا اگر بازیگر دیگری این نقش را بازی میکرد ما شاهد اسکوبار دیگری میبودیم، (کما اینکه خاویر باردم در فیلمی دیگر این شخصیت را به شکلی متفاوت ارائه داده) اما در نهایت انتخاب او برای سریال نارکوها باعث شده که از همان ابتدا تکلیف ما با این کاراکتر روشن باشد. او به تمام معنا یک بد من است. حتا در لحظاتی که مهر میورزد، دست به سر و گوش فرزندانش میکشد و محبت میکند. و این به نظرم فرصت نزدیکتر شدن به اسکوبار را از ما گرفته.
پابلوی واقعی (همانطور که در سریال هم نشانه هایش را میبینیم) مردی است که در شهر به رابینهود مشهور است، پول بین فقرا پخش میکند و تا حدی محبوب است که سودای نمایندگی پارلمان را در سر میپروراند و در انتخابات نیز پیروز میشود و به ساختمان پارلمان هم وارد میشود. تمام اینها را وقتی با چهره و میمیک و اندام خود او تطبیق میدهیم میتوانیم باورشان کنیم اما شمایلی که در فیلم از او میبینیم هیچ کدام از این صفات نیک را نمایندگی نمیکند. واگنر مائورا صرفا بخش تیرهی زندگی پابلو را به ما نمایش میدهد. و این در حالیست که در انتخاب دیگر بازیگران، سریال به خوبی عمل کرده و تمام آنها را وقتی با چهره واقعیشان تطبیق میدهیم گذشته از شباهت ظاهری که در اینجا مورد بحث ما نیست از نظر روحیهی کاراکتر میتوانیم آنها را در جایگاه خودشان بپذیریم. اما مهم ترین شخصیت قصه از این موهبت بی بهره است. و ما در این سریال شاهد این تضاد زیبا بین چهره و درون یک انسان نیستم.
این بحث را اینگونه جمع بندی میکنم که ما میبایست شاهد تغییر تدریجی یک انسان مهربان، خانواده دوست و عاشق میهن و مردم به یک هیولای خون خوار میبودیم و این حیرت را تا انتها و لحظه کشته شدن او روی آن بام سفالی با خود حمل میکردیم. اما حالا از همان ابتدا و با دیدن اعمال شنیع اسکوبار دلمان میخواهد امریکایی های دلسوز و صلح طلب هرچه زودتر او را به سزای اعمالش برسانند.
برمیگردم به ابتدای سریال نارکوها که درباره راوی صحبت کنم؛ مأمور مبارزه با مواد مخدر امریکا «استیون مورفی» که با همسرش به کلمبیا آمده تا با همکار دوست نابغه اش «خاویر پنیا» حساب پابلو اسکوبار را برسند. امریکایی ها آشکارا نگاه از بالا به پایین نسبت به کلمبیایی ها دارند و حتا در دیدار با مقامات ارشد آن کشور گاه از دایره ادب و نزاکت دیپلماتیک هم خارج میشوند. به طور مثال در مکالمات بین خودشان در اشاره به جایی که آمده اند میگویند «آمده ایم این پایین و دور از خانه».
در انتها هم با وجود هوش و ذکاوت سرشار اسکوبار و سیستم اطلاعاتی دقیقی که باعث شده او همواره یک قدم از پلیس ها جلوتر باشد این امریکایی ها هستند که او را به دام میاندازند.
شاید اگر بازیگری با ویژگی های مثبت در چهره و نزدیک به پابلوی واقعی انتخاب میشد بیم این میرفت که جای «گود من» و «بد من» عوض شود و ما خدای نکرده در پایان فصل دوم به جای همراهی درونی با امریکایی های وظیفه شناس، کمی هم دلمان به حال پابلوی تنها و بدبخت بسوزد. اما نتفلیکس با انتخاب هوشمندانه واگنر مائورا برای این نقش روزه شک دار نگرفته و خیال خودش را آسوده کرده که در تمام طول مدت تماشای سریال بیننده روی خشن و بی رحم پابلو اسکوبار را مشاهده میکند.
همانطور که گفتم سریال نارکوها در فصل دوم با کشته شدن پابلو اسکوبار تمام میشود و در فصل بعدی میرود سراغ سرنوشت کارتل رقیب او که اکنون در غیاب اسکوبار قدرت را در دست گرفته یعنی کارتل کالی. درست است که هیچ کجا «نارکوها» به ما تضمین نداده که این سریال قرار است زندگینامه اسکوبار باشد و از انتخاب نام سریال هم که به طور عام به قاچاقچی ها اشاره دارد میشود این را دریافت. حتا در نوع روایت و قصه پردازی و انتخاب زاویه دید هم به گونه ای عمل میکند که چنین شائبه ای پیش نمیآید و دزد و پلیس و سایر دزد ها همه به یک اندازه از دید دانای کل وزن دارند اما چیزی که به شکل ناخود آگاه سبب میشود ما فرض کنیم داستان زندگی پابلو اسکوبار را باید دنبال کنیم کاریزمای ذاتی کاراکتر و ابهت اوست. روشهای خاص اسکوبار در مواجهه با افراد، پلیس ها و رقبا، شیوه های او در انتقام گیری، مذاکره و امتیاز گیری از رقیب که الحق سریال وفادارانه آنها را روایت کرده باعث میشود ما این فرض را درون خود تقویت کنیم که شاهد زندگینامه او هستیم و در آغاز فصل سوم همان دافعهی قسمت اول دوباره سراغمان بیاید. در این فصل تصاویر تیتراژ سریال نارکوها هم تغییر میکنند اما موسیقی همان است که در دو فصل قبل بوده. آهنگی که آهنگساز بر اساس کاراکتر اسکوبار و از ذهن مادر او ساخته و در تدوین بی نظیر تیتراژ فصل یک و دو شاهد هستیم که در یک صحنه کلمه «ال مار» به معنای دریا که خواننده آن را ادا میکند سینک شده با یک تصویر آرشیوی از اسکوبار که سوار بر موتور همراه گنگ خود همین کلمه را به زبان میآورد و در تماشای تیتراژ غریب فصل سوم این آشنایی زدایی از آن ترانه و غیاب پابلو اسکوبار نیز خود مزید بر علت میشود تا ما فیلمان یاد هندوستان کند و دلمان بخواهد همچنان سریال برایمان داستان پابلو را بگوید. گرچه که کشش درام و افزودن کاراکتر های جدید و واقعیتهایی که در ذات خودشان دراماتیک هستند و کاملا پتانسیل آن را دارند که بیننده را همراه کنند به زیبایی موفق میشوند کار خودشان را انجام بدهند. اما این فصل را به دلیل همان ویژگی های فردی پابلو اسکوبار که به شکلی ناخود آگاه سریال را مال خود کرده بود به سختی میتوان ذیل نام همان سریال تماشا کرد. کار کرد فصل سوم نارکوها بیشتر شبیه به یک اسپین-آف است که اتفاقا به خوبی و به موقع میل ما را برای پیگیری سرنوشت دیگر کاراکترهای قصه برآورده میکند. بخصوص با محوریت گرفتن نقش خاویر پنیا که در این فصل شاهد جانفشانی های او برای برملا کردن فساد دولتی کلمبیا که تا شخص رئیس جمهور هم پیشرفته هستیم و مدام دلمان میخواهد این امریکاییِ جذاب برندهی بازی بشود.
گفتنی درباره این سریال کم ندارم. اما فعلا تا همینجا کافیست. این سریال دریچهی خوبی است برای آشنا شدن با مردمان و سرزمینی در آنسوی اقیانوس ها که اگر بگردیم شباهت های ریز و درشتی بین خودمان با آنها مییابیم.
نوشته بهروز داوری
- ژانر:درام, ترسناک, علمی تخیلی
- کارگردان:John Krasinski
- نویسنده:John Krasinski, Scott Beck, Bryan Woods
- زبان:English
- ستارگان:Emily Blunt, Millicent Simmonds, Cillian Murphy
- مدت زمان:97 دقیقه
- امتیاز:7.9 از 14,062 رای
- تاریخ انتشار:28th May 2021
خلاصه داستان:
فیلمها به پایان نیاز دارند، اما فرانچایزها به داستانهای سرگرم کننده احتیاج دارند و فیلم یک مکان ساکت “A Quiet Place Part II” نماد این مسئله است. قسمت اول “یک مکان ساکت” (2018) یک فینال زیبا و دلخراش را برای ما رقم زد، فیلمی که در آن بر موضوعات اصلی داستان از مقاومت انسان و از خود گذشتگی خانوادگی تأکید شده بود که تقریباً عالی بود و میتوانست کافی باشد. با کویین مدیا همراه باشید.
موفقیت غیرمنتظره فیلم یک مکان ساکت، به پارامونت پیکچرز ایدههای دیگری داد و در حالی که این قسمت جدید، مانند نسخه قبلی خود، به طرز شگفت انگیزی عمل كرده و دقیق کارگردانی شده است (توسط جان کراسینسکی، که این بار تنها مسئولیت داستان را برعهده دارد)، اما تا حد زیادی وحشت نسخه اصلی با اکشن کامل جایگزین کرده است. سریعتر، خشنتر و بسیار پر سر و صداتر، قسمت دوم عمق احساسی را فدای تنظیمات مهیج میکند که در مقایسه با رشد شخصیتهای جوان کاربرد کمتری در پیشبرد داستان دارند.
یک افتتاحیه کاملاً هماهنگ به روز اول حمله بیگانگان بازمیگردد که لی و اویلین ابوت (کرازینسکی و امیلی بلانت) و سه فرزندشان از یک بازی بیسبال فرزندانشان در یک شهر کوچک لذت میبرند. کراسینسکی و تیم او بار دیگر با استفاده از ترکیبی از جلوههای بصری وحشتناک و طراحی صدای ناخوشایند، دنبالهای از هرج و مرج و جنبشی را ایجاد کردند که هم به عنوان پیشگفتار فیلم اول و هم به عنوان آغازگر برای کسانی که بیخردانه از آن صرف نظر میکردند، عمل میکند. بلافاصله به روز 474، دقایقی پس از نتیجه ویرانگر روز اول، متوجه میشویم که اعضای خانواده باقی مانده – از جمله نوزاد تازه متولد شده – به دنبال پناهندگی به همسایه سابق، امت (کیلیان مورفی) در یک آسیاب رها شده هستند جایی که او گوشهگیر و عزادار خانواده از دست رفتهاش است.
با این وجود، هنگامی که ریگان، دختر اِولین (که هنوز توسط بازیگر ناشنوا Millicent Simmonds به شکل شگفتآوری عالی بازی میشد)، دزدکی حرکت میکند تا یک سیگنال رادیویی را که معتقد است نشان دهنده دیگر بازماندگان است، دنبال کند موافقت میکند که او را دنبال کند و به خانه بیاورد.
کراسینسکی سعی میکند با تقسیم فیلم به دو خط داستانی جداگانه، پیوندی را که قسمت اول “یک مکان ساکت” به آن بخشیده است تکرار کند – صحنههایی از مهربانی داخلی که وحشت را متوقف میکرد و اجازه میداد نفسی تازه کنیم. و در حالی که باقیمانده “قسمت دوم” هرگز به شدت و هیجان پیشگفتار آن افزایش پیدا نمیکند، تمهیدات اکشن آن فضای کمی برای شخصیتها بابت عزاداری از دست دادنهای فراوان باقی میگذارد.
بنابراین وقتی ماجراهای گاه وحشتناک ریگان و امت را دنبال میکنیم، میبینیم که برادر مصدومش، مارکوس (نوح ژوپ)، برای محافظت از کودک در کارخانه فولاد مبارزه میکند و نگران اویلین در حالی که بدنبال اکسیژن و تجهیزات پزشکی میرود، است. قسمت دوم فیلم یک مکان ساکت در درجه اول داستان کودکانی است که مجبور میشوند خیلی سریع بزرگ شوند و چیزهای زیادی را میبینند.
گرچه خود بیگانگان غیرقابل کشف هستند و چیزی جز ریشه کن کردن ما نمیخواهند ما میدانیم که آنها نابینا هستند، از طریق صدا حرکت میکنند و بازخورد صدا از سمعک ریگان آنها را عصبانی و آسیبپذیر میکند. اما آنها چه میخورند؟ (اگر انسان نیست، این همه دندان برای چه کاری است؟) آیا این هیولاها بچه هم دارند؟ لانهها را به ما نشان بده! اگرچه از بسیاری جهات فیلم یک مکان آرام نمونه بسیار خوبی از فیلمسازی است، اما “قسمت دوم” همچنان درگیر فیلمنامهای است که دو بحران جداگانه را حل میکند در حالی که فیلم را در هالهای از ابهام قرار میدهد حداقل تا قسمت سوم.