- ژانر:بیوگرافی, درام, رمانتیک
- کارگردان:Francis Lee
- نویسنده:Francis Lee
- زبان:English, French
- ستارگان:Fiona Shaw, Saoirse Ronan, Kate Winslet
- مدت زمان:120 دقیقه
- امتیاز:6.4 از 2,796 رای
- تاریخ انتشار:13th November 2020
خلاصه داستان:
فیلم آمونیت Ammonite درخشش خاموش خود را از کیت وینسلت و سیرشا رونان بدست میآورد
فیلم آمونیت ammonite به نویسندگی و کارگردانی فرانسیس لی، یکی از فیلمهای مورد انتظار در جشنواره امسال بود و هنگامی که اولین بار در سال 2019 اعلام شد که کیت وینسلت Kate Winslet و سیرشا رونان Saoirse Ronan در یک درام عاشقانه مربوط به دیرین شناس مری آنینگ و شارلوت مورچیسون در قرن 19 بازی میکنند جنجال و گفتگوی زیادی را برانگیخت.
فیلم آمونیت هم با درخشش کیت وینسلت و سیرشا رونان به لیست طولانی از داستانهای عشق ممنوع میپیوندد. این عنوان از کار مری گرفته شده است، در حال شکافتن سنگهای باستانی برای دیدن آنچه در داخل است. مری آنینگ، باستان شناس انگلیسی در فسیل، بینش و خرد مییابد و در پشت نگاه سنگی او، شور و اشتیاقی کمین کرده که تا زمانی که زن دیگری وارد زندگی او نمیشود، بروز نمیکند.
یک عاشقانه مفصل و پرشور که عشق را در ریاضت اقتصادی و انزوایی خود خواسته پیدا میکند. دانشمندی که تنها عشق به یادگیری، وجود خسته او را حفظ میکند و به عنوان یک زن در اواسط قرن نوزدهم تنها بخش کوچکی از شناخته شدن را کسب کرده است در حالی که شایسته شهرت و معروفیت است. اما آنینگ (با بازی کیت وینسلت) زندگی احترامآمیز و تأییدی را که شایسته اوست، به دست نیاورده و در ساحل سنگی لایم رجیس انگلیس با وزش بادهای شدید زحمت میکشد و از مادر سختگیر و بیمار خود (جما جونز) مراقبت میکند و مشغول فروش سوغاتیهای براق و صیقلی به گردشگران عبوری است. اما اشتیاق واقعی او این است که سنگهای بزرگ را کنده و با دقت و تخصص چشمگیر، آثار زیبا و یادگارهای جالب در داخل آنها را پیدا کند. میتوان گفت فیلم مارک دیرین شناسی عاطفی خاص خود را دارد، داستان، لایه لایههای جذاب رازهای دفن شده مری را کاوش و به آرامی آنها را فاش میکند.
معرفی سینمای اروپا در کویین مدیا
یکی از اولین صحنههایی که از او مشاهده میکنیم این است که از صخرهای بالا میرود، سنگ بزرگی را سست میکند و سپس به پایین میلغزاند. این سنگ خرد میشود تا یک اثر فسیل شده در درون آن آشکار شود: یک آمونیت، یک نرم تن منقرض شده با الگوی مارپیچی قابل روایت. این یکی از عناصر جذاب طبیعت است، همچنین نمادی برای سرگیجه، برای سقوط عاطفی گیج کنندهای است که مری به زودی در آن قرار خواهد گرفت.
ورود شارلوت مورچیسون (Saoirse Ronan) و شوهرش (جیمز مک آردل)، همه چیز را زیر پا خواهد گذاشت. شارلوت، با بازی نفیس خانم رونان، اگر از آنچه شوهرش مالیخولیای خفیف مینامد رنج نبرد، قطعا تختتاثیر افسردگی جدی ناشی از سقط جنین است، او که درخشندگی کلاسیک طوری دارد برای درمان به هوای تازه دریا احتیاج دارد.
شوهر شارلوت از آنینگ میخواهد که از همسرش مراقبت کند. او با ناخوشنودی قبول میکند. زنان عاشق میشوند و Ammonite، که عنوانش از آن پوستههای فسیلی مارپیچ گرفته شده است، خودش را متعهد میکند تا این عاشقانه مخفی را کاوش کند، که با تمام نشانهها – از دورهای که در آن زندگی میکنند تا زن ستیزی مردان – شانسی ندارد.
کیت وینسلت بهترین عملکرد خود را در آمونیت، جالب و پرشور ارائه میدهد
این یک واقعیت ساده و غیرقابل بحث است که همه ما لیاقت فیلمی را داریم که در آن وینسلت و رونان، متخصص زنان پیچیده، عاشقانی بعید را بازی میکنند. به کیت وینسلت وظیفه بازی در نقش یک زن فوق العاده باهوش، کاملاً سرکوب شده که در دورهای متحجرانه زندگی میکند، داده شده. حتی با وجود اینکه روند فیلم او را تا حدی قابل پیش بینی میکند، اما تماشای نرم شدن کند اما قطعی رفتار مری نسبت به شارلوت لذتبخش است. یک اتفاق نسبتاً ناگهانی، رودریک شوهر شارلوت را به یک مسافرت کاری میفرستد، در حالی که شارلوت همچنان برای استراحت پیش مری باقی میماند. عشق آنها شبیه رابطه مادر و کودک آغاز میشود. ظرافت استخوانبندی و چهره کلاسیک شارلوت باعث ایجاد احساس محافظت در مری و نرم شدن رفتار خشن او میشود. با کاهش مالیخولیای شارلوت و قدرت و اشتیاق طبیعیاش به زندگی، عملکرد سیرشا رونان به طور پیوسته درخشانتر میشود.
معرفی، نقد و بررسی فیلمهای آمریکا و آسیا
مری بیشتر به برقراری ارتباط غیر کلامی عادت کرده است، با نگاهی سخت و خیره و یا مکثهای ناراحت کننده، و هر یک از سکوتهای او در عملکرد خارق العاده کیت وینسلت معنیدار میشود. او با یک راه رفتن سنگین، اغلب با کت ضخیم و دامن چهارخانه ساده ( لباسهای زیبایی که توسط مایکل اوکانر طراحی شده است)، با عصبانیتی کنترل شده از زنی که مجبور شده است برای هر پنی بجنگد شایسته است که برای بهترین اجرایش از زمان “میلدرد پیرس” (که در آن او بار دیگر نقش قهرمانی از طبقه کارگر را بازی کرد) حسابی تشویق شود.
فیلم “پرتره بانویی در آتش” و “آمونیت”
نقد و بررسی فیلم آمونیت ammonite به ناچار با یک نسخه اخیرا منتشر شده مقایسه خواهد شد: “پرتره بانویی در آتش” از سلین سایاما.
مانند پرتره زنی در آتش از «سلین سایاما»، آمونیت هم توسط ساحلی دور افتاده یک اتوپیا ترسیم میکند که در آن دو زن میتوانند به دور از نگاه حق به جانب و گستاخانه مردان عاشق هم شوند و مانند سایاما، فرانسیس لی قصد دارد دستاوردهای چشمگیر زنان را برجسته کند، به ویژه آنهایی که در طول تاریخ توسط مردان نادیده گرفته و پاک شده است. به نقل از لسآنجلس تایمز. جای تعجب ندارد که شاتهای آغازین این فیلم (فیلمبرداری توسط استفان فونتین) از خدمتکاری است که کف زمین موزه را میسابد و به سرعت به کناری رانده میشود تا بتوانند یکی از آثار باستانی «مری» را به آن جا منتقل کنند و آن را به نام یک مرد نمایش میدهند.
نگاهی اجمالی به رابطه بی پروا و اکتشافی بین این زنان، یادآوری محدودیتهایی که تصور عشق آنها را غیر ممکن میکند، نگاههای پیچیدهای که این زنان به جای بلند گفتن آنچه نمیتوان گفت، به سمت هم پرتاپ میکنند از تشابهات دیگر در فیلم پرتره زنی در آتش با ammonit است. این فیلمها دارای ویژگیهای مشابهی هستند. هر دو قطعه تنظیم شدهای هستند که در سواحل بادی و خالی اتفاق میافتد که یک جفت عاشق غیر منتظره که به میل افرادی که زندگی آنها را کنترل میکنند با هم آشنا میشوند.
با این حال، در محتوای احساسی تفاوتهای آنها بسیار زیاد است. فیلم آمونیت ammonite فیلم سلین سایاما مربوط به زندگی داخلی شخصیتهای او بود (و نه تنها جفت اصلی او، بلکه سایر زنان مهم در اطراف آنها)، اما آمونیت چنین رویکردی نداشت. همچنین خویشتنداری لی موفقیت آمیزتر است. این فیلم هرگز سخنان آشکاری درباره سخت بودن شرایط یک زن قرن نوزدهم که عاشق زنی دیگر است و اینکه رویاهای یک زندگی مشترک شاد غیر ممکن است ارائه نمیکند، اگرچه مادر مری گهگاه نگاههای گزنده را به تصویر میکشد، اما این فیلم تهدید به کشف روابط نیست و واضح است که این عاشقانه مورد توجه عموم نیست و فرانسیس لی به مخاطبان خود اعتماد دارد که با حداقل اطلاعات این موضوع را درک کنند.
پایانبندی هوشمندانه فرانسیس لی
تفاوتهای آشکار در سن، کلاس، شخصیت و ظاهر که این دو زن را از هم جدا میکند از بسیاری جهات آنها را به یک زوج ایدهآل تبدیل میکند. در حالی که مری به کارهای روزمره خود ادامه میدهد، ما از نزدیک تصویر متضاد دست شارلوت را هنگام انجام کارهایی مانند نواختن پیانو و گلدوزی یک دستمال مشاهده میکنیم. هنگامی که سرانجام روابط عاشقانه شروع میشود، از طرف مری هنوز یک واقعیت دلهرهآور وجود دارد که شارلوت، پس از بهبودی به نزد شوهرش در لندن و دنیایی که میتواند برای خودش بسازد بازمیگردد. اما در پایان، هنگامی که او نشان میدهد زنی است که از زندانی شدن امتناع ورزیده است تماشاگر را غافلگیر میکند.
آنچه آمونیت به آن احتیاج دارد، کاوش در عمق بیشتر و تصور بیشتر است – یافتن ماری آنینگ برای خود، برای حفاری آنچه در داخل او پنهان شده است.
بیوگرافی کوتاه از بازیگر نقش شارلوت
نام کوچک وی Saoirse سیرشا ایرلندی است و به معنای “آزادی” و نام میانی او Una هم ایرلندی است و به معنی “وحدت” است. نام خانوادگی وی، رونان نیز ایرلندی است و به معنی “مهر کوچک” است. سیرشا رونان در دوازدهم آوریل ۱۹۹۴در برانکس، شهر نیویورک، ایالات متحده آمریکا از پدر و مادر ایرلندی مونیکا رونان (ملزم برنان) و پاول رونان بازیگر متولد شد. هنگامی که سه ساله بود، خانواده دوباره به دوبلین، ایرلند نقل مکان کردند. او اولین حضور تلویزیونی خود را با نقشی کم در چند قسمت از مجموعه تلویزیونی The Clinic (2003) انجام داد.
اولین حضور او در فیلم من هرگز نمی توانم زن تو باشم در سال 2007 بود. سیرشا رونان پس از حضور در فیلم Atonement (2007) که توسط جو رایت کارگردانی شد، شهرت جهانی یافت. در این فیلم با کیرا نایتلی و جیمز مک آووی هم بازی بود. این فیلم از نظر انتقادی و تجاری موفقیت آمیز بود و در سال 2008، Saoirse نامزد اسکار برای بازی در نقش خود شد. او یکی از جوانترین بازیگران زن شد که نامزد اسکار شد. او به کسب موفقیت و شهرت ادامه داد.
وی بین سالهای 2008 تا 2011 در چندین فیلم موفق از جمله City of Ember (2008) بازی کرد که باعث شد نامزد دریافت جایزه فیلم و تلویزیون ایرلند برای بازیگر نقش مکمل زن شد، وی برنده یک جایزه ساترن و یک نامزدی جایزه بفتا برای هنرپیشگی در فیلم استخوانهای دوستداشتنی (۲۰۰۹) به کارگردانی پیتر جکسون شدهاست. در همان سال، سیرشا برای بازی در نقش هانا هلر، در فیلم هانا (Hanna) انتخاب شد. سیرشا بلافاصله پس از فیلم «هانا» در فیلم وایولت و دیزی (Violet & Daisy) به کارگردانی جفری اس فلچر، یک بار دیگر در نقش یک قاتل حرفهای نوجوان ظاهر شد. سپس در فیلم بیزانتیوم با کارگردانی نیل جردن به ایفای نقش پرداخت. سیرشا در فیلم بعدی خود به نام میزبان (The Host) به کارگردانی اندرو نیکول نقش دختری به نام ملانی را ایفا کرد.
رونان در سال ۲۰۱۴ در دو فیلم هتل بزرگ بوداپست (The Grand Budapest Hotel) و رودخانه گمشده (Lost River) به ایفای نقش پرداخت. سپس به ایفای نقش در استکهلم، پنسیلوانیا (Stockholm, Pennsylvania) به نویسندگی و کارگردانی نیکول بکوید مشغول شد. در سال 2016، رونان نامزد اسکار دوم خود برای بروکلین (2015) شد. وی در سن 21 سالگی به عنوان دومین بازیگر جوان که دو نامزدی اسکار دریافت کرد، مورد توجه قرار گرفت. (جوانترین بازیگر آنجلا لانسبری است). در سال 2018، رونان نامزد سومین اسکار خود برای لیدی برد (2017) شد. وی دومین بازیگر جوان سینما (اولین جنیفر لارنس) است که سه بار نامزد اسکار قبل از 24 سالگی شده است. در سال 2018، رونان برای بازسازی فیلم Little Women (2019) با تیموتی شالامی همبازی میشود.
سیرشا رونان روی صحنه، ابیگل ویلیامز را در برادوی 2016 The Crucible به تصویر کشید. او که در ابتدا و از زمان نوجوانی به خاطر بازی در درام های دورهای مورد توجه قرار گرفت اکنون افتخارات مختلفی از جمله جایزه گلدن گلوب و نامزدی چهار جایزه اسکار و پنج جایزه فیلم آکادمی انگلیس را دریافت کرده است. در سال 2020 آمونیت هم منتشر شد، نیویورک تایمز رونان را در لیست “25 بازیگر برتر قرن 21” در رتبه دهم قرار داد.
بیوگرافی کوتاه کیت وینسلت
کِیت الیزابت وینسلت (Kate Elizabeth Winslet) در ۵ اکتبر ۱۹۷۵ در شهر ردینگ انگلستان در برکشایر کانتی به دنیا آمد. پدرش راجر وینسلت و مادرش سالی بریج بازیگران نه چندان پرآوازهای بودند و در کنار آنها پدربزرگ و مادربزرگی داشت که یک مرکز تئاتر را اداره میکردند. کیت دو خواهر به نامهای انا و بث و یک برادر به نام جاش دارد.
او در سن ۵ سالگی در نقش فرشتهها به روی صحنه رفت و در ۱۶ سالگی برای اولین بار در تلویزیون ظاهر شد. اولین فیلم سینمایی بلند که وینسلت در آن ایفای نقش کرد موجودات آسمانی (۱۹۹۴) به کارگردانی پیتر جکسون بود که کیت وینسلت برای بازی در این فیلم جایزه منتقدین فیلم لندن را دریافت کرد. سال بعد کیت در فیلم عقل و احساس به کارگردانی انگ لی ظاهر شد و برای اولین بار نامزد جایزه اسکار شد و برای این نقش چایزه بفتا را دریافت کرد.
دو فیلم بعدی او که در سال ۱۹۹۶ اکران شدند “جود” که بر اساس آخرین فیلم توماس هاردی ساخته شد و فیلم “هملت” از کنت برانا بود. در سال ۱۹۹۸، تایتانیک را بازی کرد و به شهرتی جهانی و دومین نامزدی اسکار دست یافت. او در سال ۲۰۰۰ در فیلم تاریخی “قلم پرها” (Quills) ظاهر شد که به آخرین روزهای سالهای زندگی مارکی دو ساد میپردازد. او در سال ۲۰۰۱ در دو فیلم حضور پیدا کرد – معما (Enigma) و آیریس (Iris) که سومین نامزدی کیت وینسلت در اسکار را برایش به همراه داشت.
وینسلت در سال ۲۰۰۴ فیلم تحسین شده The Eternal Sunshine of the Spotless Mind را از کارگردان معتبر و فرانسوی میشل گندری بازی کرد، با این فیلم برای بار چهارم نامزد دریافت جایزه اسکار شد. کیت در همان سال یعنی ۲۰۰۴ در فیلم “در جستجوی نورلند” (Finding the Neverland) نقش مقابل جانی دپ را برعهده داشت. پنجمین نامزدی کیت در اسکار در سال ۲۰۰۷ و در فیلم “فرزندان کوچک” (Little Children) اتفاق افتاد. او در فیلم همه مردان پادشاه (2006) با بازیگران مشهوری همچون شان پن و آنتونی هاپکینز همبازی بود و در جاده انقلابی (2008) دوباره در کنار لئوناردو دی کاپریو خوش درخشید و جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر زن درام را از آن خود کرد.
در همان سال کیت برای فیلم “کتاب خوان” جایزه بازیگران آمریکا و گلدن گلوب را دریافت نمود و در نهایت در فوریه همان سال، سرانجام برای همان فیلم “کتابخوان”، در حالیکه برای ششمین بار نامزد دریافت اسکار شده بود، جایزه اسکار بهترین بازیگر زن را دریافت کرد. پس از آن در فیلمهای کشتار (2011) با بازی جودی فاستر، مینی سریال میلدرد پیرس (2011) و روز کارگر (2013) ظاهر شد و سال 2015 برای بازی در فیلم استیو جابز بارد دیگر نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر زن نقش مکمل شد. او در سال ۲۰۱۵ در درام “خیاط زنانه” (The Dressmaker) نقش تیلی دوناژ را ایفا کرد.
او در سال 2020 در فیلم تحسین شده آمونیت در نقش باستان شناش برجسته مری آنینگ درخشان ظاهر شد.
- ژانر:کمدی, رمانتیک
- کارگردان: John Carney
- نویسنده: John Carney
- زبان:English
- ستارگان:Sofia Boutella, Olivia Cooke, Tina Fey, Julia Garner, Anne Hathaway
- مدت زمان:32 دقیقه
- امتیاز:8.0 از 18,246 رای
- تاریخ انتشار:18th October 2019
خلاصه داستان:
Modern love مفیدترین نمایش جدید تلویزیون
در طول سالها بسیاری از خوانندگان نیویورک تایمز با ستون “عشق مدرن” روزنامه، مجموعهای از مقالههای کاملاً شخصی، اغلب قابل لمس، گاهی اوقات عجیب اما تقریباً همیشه جالب، معمولاً در مورد چگونگی دیدار و عاشق شدن دو نفر، یا جدایی و ترک رابطه مشغول بودند.
در سریال modern love برخی از داستانها به عروسی و خوشبختی ختم میشوند، برخی دیگر به اندوه یا حسرت. برای خوانندگان، ستون عشق مدرن ارتباط با غریبهها و داستانهاییست که اغلب شبیه آنچه که در زندگی خودشان یا افرادی که میشناسند است.
استودیوی آمازون و نیویورک تایمز تصمیم گرفتند این ستونها را به یک مجموعه تلویزیونی تبدیل کنند که توسط نویسندگان، بازیگران و کارگردانان مختلف در اپیزودهای نیم ساعته مستقل تهیه و اجرا شود. تعداد زیادی ستاره از جمله آن هاتاوی، تینا فی و دیو پاتل و نویسندگان (جان کارنی، شارون هورگان) و کارگردانان (کارنی، هورگان، امی روسوم، تام هال) با این پروژه همکاری کردهاند تا کلمات را به گونهای به صفحه نمایش کوچک برسانند که بیش از آن تولید نمیشد.
آماده شوید برای تجربه نادر سریالی که به روشی ملایم و ظریف در جریان است – نه جنجال و هیاهو، نه لحظههای پرتعلیق و هیجان، نه هیچ جلوه ویژه خاصی – زیرا هیچ چیز نمایشی در مورد عشق مدرن وجود ندارد.
کمدی-رمانتیک جدید آمازون، عشق مدرن، پر از داستانهای گرم و مبهم، یک رویای عاشقانه است. جداییهای دشواری وجود دارد، آنها دراماتیزه نخواهند شد و چند پایان افسانهای وجود دارد. اما در پایان، پیام یکسان است: عشق واقعی همیشه پیروز خواهد شد، حتی اگر گاهی اوقات کمی تهوع آور باشد.
سریال عشق مدرن داستان هشت رابطه جداگانه در یک بازه زمانی را روایت میکند. در بیشتر موارد، modern love یک تجربه نشاط آور است و بیش از لحظات حسرت و اندوه، خوشی کافی برای تماشای داستانها در هر هشت قسمت وجود دارد. بعید است که تصاویر، لحظات احساسی یا گفتگوها و مهمتر از همه تیتراژ آغازین اپیزودها را فراموش کنید. همانطور که تیتراژ آغازین شادی آور سریال نشان میدهد، عشق اشکال مختلف دارد و از موانع سن، نژاد و جنسیت چشمپوشی میکند.
این سریال شامل زوجهای همجنسگرا و دگرجنسگرا، والدین و فرزندان، خواهر و برادرها، دوستان و غریبههایی است که به دوست تبدیل میشوند.
محتوای بیشتر سریالهای پر بیننده بر روی خطرات و آسیبهای جامعه متمرکز شده است. هیچ اشکالی هم ندارد به خصوص تا زمانی که شاهکارهایی مثل mind hunter ساخته میشوند اما، پیدا کردن مجموعهای که در آن هیچ جسد مرده وحشتناکی وجود ندارد، هیچ جنایت ناپسندی برای تأمل وجود ندارد، هیچ مجرمی برای شکار و دستگیری وجود ندارد- قبل از اینکه بتوانند جنایات ناگفتنی بیشتری انجام دهند- بسیار شادیآور و راحت است.
عشق مدرن یک سریال خوش بینانه درباره مردم است که یکدیگر را شگفتزده میکنند. این سریال ساخته شده بر اساس حس همدردی، با شخصیتهای مهربان است، که افراد شایستهای هستند که سعی میکنند کار درست را انجام دهند و گاهی اوقات شکست میخورند اما سپس راههایی را برای رفع اشتباهات خود کشف میکنند.
مینی سریال عشق مدرن در مورد درک و بخشش خود و دیگران و همچنین در مورد دادن فرصتهای دوم و امکان رستگاری درست تا پایان نشاط آور آن است، این سریال همچنین شامل وفور صداقت، رفتارهای بد و عذرخواهیهای صمیمانه است. این حساسیتهای مهربانانه سریال را شکل میدهد و با اعلام فصل دوم آمازون، خوشبختانه تعداد اپیزود بیشتری وجود خواهد داشت.
- ژانر:کمدی, درام, رمانتیک, جنگی
- کارگردان:Roberto Benigni
- نویسنده:Vincenzo Cerami , Roberto Benigni , Vincenzo Cerami , Roberto Benigni
- زبان:Italian, German, English
- ستارگان:Roberto Benigni, Nicoletta Braschi, Giorgio Cantarini, Giustino Durano
- مدت زمان:116 دقیقه
- امتیاز:8.6 از 614,709 رای
- تاریخ انتشار:20th December 1997
خلاصه داستان:
زندگی زیباست فیلمی کمتر مربوط به هولوکاست و بیشتر مربوط به احساسات انسانی
شوخ طبعی ستمگران را تا اندازهای کوچک میکند، نیش آنها را میگیرد و آنها را برای نابودی ما ناتوان میکند. تسلیم چیزی نشوید که شما را محدود میکند این روحیهای است که در قلب فیلم زندگی زیباست life is beautiful روبرتو بنینی این کمدی-درام ایتالیایی وجود دارد که برنده جایزه بزرگ هیئت داوران جشنواره فیلم کن است و سه جایزه اسکار، از جمله بهترین فیلم خارجی زبان را دارد.
برای کسانی که هنوز لذت دیدن این فیلم خارق العاده را تجربه نکردهاند، قصد دارم طرح اصلی را معرفی کنم. یک پیشخدمت یهودی-ایتالیایی، گیدو با دورا، یک معلم زیبای مدرسه ملاقات میکند و با جذابیت و شوخ طبعی دل او را به دست میآورد. سرانجام، آنها ازدواج میکنند و پسری به نام Giosue به دنیا میآورند.
قسمت اول فیلم زندگی زیباست دوستانه و بازیگوشانه است. ویترین خوبی برای روبرتو بنینی ستاره و شخصیت توقف ناپذیر کارگردان. نظرات فیلم در مورد قریب الوقوع بودن جنگ جهانی دوم با ذکاوت پیش بینی نشدهای بیان میشود. چهل و پنج دقیقه از این عاشقانه شیرین و کمدی میگذرد، گیدو و دورا سرگرم زندگی و گلخانه و بچهداری میشوند و وقتی دوباره ظهور میکنند سالها بعد است و وقتی گیدو و پسرش از دورا جدا شده و به اردوگاه کار اجباری منتقل میشوند، ناگهان خوشبختی آنها متوقف میشود.
من تحت تأثیر این موضوع قرار گرفتم که چگونه کارگردان جرات وارد کردن شوخ طبعی و لطافت را در میان هولوکاست پیدا کرده است و شخصیت اصلی، گویدو به خاطر عزیزانش در این کابوس شوخی میکند. امید همیشه لازم و ممکن است. حتی در بین بیرحمیهای جنگ، امید میتواند بینشی از زیبایی عشق و زندگی برای ما فراهم کند.
در فیلم “زندگی زیباست” پدر تلاش میکند تا وحشت آنچه را که اتفاق میافتد از پسر دور نگه دارد. این کار در نهایت خود را به شکل بازیای نشان میدهد که هدف آن کسب تعداد مشخصی امتیاز است. در نتیجه، لحظات کمیک فراوان است و ترجمه Guido از قوانین اردوگاه به ویژه قابل توجه است. او در تلاش برای محافظت از کودک بیگناه در برابر واقعیت وحشیانه جنگ، به Giosué میگوید که همه اینها یک بازی است: سوار شدن با قطار به اردوگاه، غذای نامناسب، لباس فرم، شرایط زندگی و … گیدو با پشتکار برای ایجاد این زمین بازی ساختگی برای فرزندش تلاش میکند، و او را با دریافت جایزه نهایی – یک تانک واقعی ارتش فریب میدهد.
Life is beautiful یکی از آن فیلمهایی است که میتواند تأثیر ماندگاری روی شما بگذارد. قبلاً هیچ نمایشی چنین خنده و اشک و غم و اندوه را در من جمع نکرده بود و این معجزه فیلم است.
یکی از جالبترین پارادوکسهای فیلم این است که چگونه حتی اگر به نظر میرسد پدر جان پسرش را نجات میدهد، در پایان ما میتوانیم آن را برعکس بدانیم.
پسر دلیلی برای جنگیدن و تسلیم نشدن برای روبرتو بنینی شد. همانطور که نیچه توضیح میدهد:
“کسی که دلیلی برای زندگی دارد، تقریباً میتواند همه چیز را تحمل کند.”
ما توانایی انتخاب نگرش خود را داریم، حتی در سختترین شرایط. تصمیمات ما درباره نحوه برخورد با شرایط خود همانهایی هستند که خوشبختی ما را تعیین میکنند.
“همه چیز را میتوان از یک انسان گرفت جز یک چیز: آخرین آزادیهای انسانی – انتخاب نگرش در هر شرایطی، و انتخاب راه خود.”
جنبههای واقعاً قابل توجهی در فیلم زندگی زیباست وجود دارد مانند فیلمنامه نویسی خارق العاده، شخصیتهای فوقالعاده انسانی، بازی عالی و داستان دلچسب که به این فیلم کمک میکند داستانی در مورد میزان قدرت ما انسانها ارائه دهد، که در مواجهه با سختیها میتوانیم از همه چیز به بهترین شکل استفاده کنیم.
این فیلم کمتر مربوط به هولوکاست و بیشتر مربوط به احساسات انسانی و رابطه زیبای پدر و پسر است.
زندگی در حالی که تماشای تلاشهای بی وقفه Guido برای ایجاد یک تجربه دوست داشتنی و هیجان انگیز از اردوگاه کار اجباری برای پسرش را تجربه میکنید، بسیار زیباست.
عشق این پدر و ابتکاراتی که برای فرار پسرش از وحشت اطراف او به خرج میدهد این حس را به مخاطب القا میکند که تخیل انسان میتواند به خودی خود زندگی را زیبا کند، کودکی که برایش وانمود کردهاند که هولوکاست اتفاق نیفتاده است در واقع میتواند فرار کند، پس میتوانیم به این نتیجه هم برسیم که ما، والدین خدا مانند، میتوانیم ترسهای واقعی فرزندان خود را آرام کنیم.
صدایی که فیلم را آغاز کرد، در انتها خود را مشخص میکند. این صدای گیوسو بزرگ است که از پدرش برای نجات جانش تشکر میکند. هیچ پدر و مادری و هیچ دعایی قادر به نجات کودکان در آشویتس نبودند. اما ظاهراً این فیلم مخاطبی پیدا کرده است که میخواهد به افسانه ها اعتقاد داشته باشد.
نقد و بررسی فیلمهای اروپایی
- ژانر:کمدی, درام, رمانتیک
- کارگردان:N/A
- نویسنده:Darren Star
- زبان:French, English
- ستارگان:Lily Collins, Philippine Leroy-Beaulieu, Ashley Park, Lucas Bravo
- مدت زمان:30 دقیقه
- امتیاز:7.2 از 28,629 رای
- تاریخ انتشار:2nd October 2020
خلاصه داستان:
سریال جدید نتفلیکس سرگرمکننده و سبک
در سریال امیلی در پاریس، دارن استار، خالق Sex and the City، یک جهان کمدی-رمانتیک را در نتفلیکس ارائه میدهد که در عرض چهار دقیقه از آغاز سریال به پاریس یا حداقل نسخه کمیک آن می رود. نیمه اول فصل شامل تمام کلیشههای فرانسوی است که نویسندگان میتوانستند فکر کنند: مولن روژ، زنان ثروتمند با سگهای کوچک که خیابان را به کثافت میکشند، استیک نیمپز، سیگار کشیدن پشتسرهم، شراب برای صبحانه، گپ زدن مردان با لباس گران قیمت در مورد رابطه جنسی، کراسان و تحقیر فرهنگ آمریکایی. البته به نظر من این نمایش اغراقآمیز صرفا به جهت ساخت موقعیتهای طنز در طول سریال بوده.
سریال امیلی در پاریس در مورد یک زن زیبا و پرانرژی است که سعی دارد در شغلی که احساس میکند ممکن است برای آن آماده نباشد پیشرفت کند و به تدریج قلب همه را با جذابیت و خوشرویی خود به دست آورد. البته کار سختی در پیش دارد و مهمترین دلیل آن افرادی هستند که در دفتر پاریس قرار دارند و برایشان کمی زشت و ناپسند است زنی که مخصوصاً به عنوان رابط کارمندان فرانسه و شرکای جدید آمریکایی آنها فرستاده شده است، نمیتواند به زبان فرانسه صحبتکند.
مغرفی سریالهای دیدنی جهان با کویین مدیا
به دلیل یک اتفاق ناگهانی، امیلی کوپر (لیلی کالینز) از شیکاگو، برای مشاوره دادن در مورد استراتژی شبکههای اجتماعی یک شرکت فرانسوی به پاریس فرستاده شد. Emily in paris با رعایت ژانر کمدی-رمانتیک خود، تا آنجا که ممکن است کلیشهها را در خود جای داده است. رئیس سرد و خشن، همسایه سکسی، همکاران خنده دار، طراح مد نابغه و در عین حال بدخلق و دوستان حامی.
دارن استار، سلطان کمدی-رمانتیک در تلویزیون
دارن استار، مدتهاست در حال ساخت این سریالهای دیدنی و سبک است. فعالیت تلویزیونی وی به خلق بورلی هیلز، 90210 و Sex and the City برمیگردد. اخیراً هم او Younger را تولید کرد که کاملا در سبک و سیاق امیلی در پاریس است.
دارن استار با بازاریابی شبکههای اجتماعی، تقریباً همان رفتاری که با انتشار کتاب در سریال younger داشته است میکند- فرصتی برای برخورد قهرمان سریال با افراد دمدمی مزاج، طلبکار و سختگیر، و زمینهای برای داستان در مورد شبکههای اجتماعی و رسانههای جدید.
تقابل فرهنگ اروپا و آمریکا
امیلی از اینکه قرار است یک سال کامل را در “رمانتیکترین شهر جهان” سپری کند به شدت هیجانزده است. حباب خوشحالی او به زودی منفجر میشود، زیرا همکاران فرانسوی او ناخواسته، کمی بیش از حد بیادب، و متنفر از عقاید زمخت آمریکایی و روشهای آمریکایی هستند. در واقع جالبترین نکته سریال تفاوت فرهنگ مردم آمریکا و فرانسه است. امیلی در اولین روز کاری خود قبل از ساعت 8 صبح جلوی در شرکت چند ساعت معطل میشود چرا که کسی زودتر از 10 به شرکت نمیآید. همکاران فرانسوی در جواب جوش و خروش و اشتیاق وی برای کار کردن با خونسردی جواب میدهند: ما ساعاتی را کار میکنیم تا زندگی کنیم و شما زندگی میکنید برای کار کردن.
عدم مهارت امیلی در زبان فرانسه و نداشتن تجربه قبلی در کار با مارکهای لوکس برای رئیسش سیلوی یک معضل بزرگ است. در عوض، همه با او انگلیسی صحبت میکنند: رئیس بداخلاقش، سیلوی (فیلیپین لروی-بیلیو)، مرد خوشتیپی که در طبقه پایین زندگی میکند، گابریل (لوکاس براوو)، دوستش مندی (اشلی پارک)، جولین و لوک (ساموئل آرنولد و برونو گوری) و همکاران عوضیاش که فکر نمیکنند او مستحق ترفیع و ستایش است. با بازی بر روی کلیشههای موجود در مورد فرانسویها، امیلی در پاریس یک درگیری فرهنگی بین امیلی بازدید کننده و همه کسانی که با آنها روبرو میشود را به نمایش میگذارد.
فرانسویها در اینجا سیگاریهای زنجیرهای هستند، فارغ از زمان روز شراب مینوشند و در مورد رابطه جنسی کمی آزادتر و بیپرواتر هستند.
ما میبینیم که امیلی هنگام برخورد حساسیتهای آمریکاییاش با فرهنگ و اخلاق کاری پاریس، مدام حسابهای اجتماعی خود را به روزرسانی میکند و به زودی فالوورهای زیادی پیدا کرده و ناخواسته تبدیل به یک اینفلوئنسر میشود. این مجموعه در مورد اینفلوئنسر مارکتینگ و سیاست و روشهای درست استفاده کردن از اینستاگرام حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
لیلی کالینز با اشتیاق و جدیت امیلی را زنده میکند. امیلی شخصیتی است که اگر توسط بازیگر مناسب بازی نشود میتواند غیرقابل قبول و نچسب شود و او تا حد زیادی موفق می شود به قصه یک قهرمان بدهد که شما در نهایت با او همراه میشوید.
تماشای امیلی در پاریس، با هر قسمت نیم ساعته در زمان پاندمی کرونا آسان و راحت است. به عنوان کسی که چندان طرفدار ژانر کمدی-رمانتیک نیست، من این سریال را تماشا و حتی امیلی را برای بردها و موفقیتهایش تشویق کردم. این همان چیزی است که در مورد ژانر کمدی-رمانتیک وجود دارد، با وجود تروپهای آشنا و قابل پیشبینی بودن، آنها همیشه یک بارقه امید را در شما روشن میکنند.
فصل دوم سریال emily in paris
در 11 نوامبر 2020 نتفلیکس تایید کرد که سریال امیلی در پاریس برای فصل دوم باز خواهد گشت. در ویدئویی که برای پلتفرمهای مختلف اجتماعی ارسال شده بود، بازیگران با گفتن کلمه “Deux” که در زبان فرانسوی به معنی دو است، گرد هم آمده بودند. بنابراین امیلی کوپر برای مدتی بیشتر در پاریس اقامت دارد و شاید، شاید، شاید این بار چند کلمه واقعی فرانسوی را یاد بگیرد.
معرفی سریال جذاب casual را میتوانید در کویین مدیا مطالعه کنید.
با توجه به اینکه این سریال در حال حاضر در جدول 10 سریال برتر نتفلیکس در آمریکا و بریتانیا قرار دارد، بسیاری از طرفداران پیش از پخش آخرین قسمت فصل دوم در انتظار تمدید آن بودند. اگرچه ممکن است فصل دوم توسط بسیاری از مشترکین فرانسوی مشاهده نشود!
دارن استار، خالق سریال در مصاحبهای گفته در فصل 2، امیلی بیشتر بخشی از تار و پود دنیایی است که در آن زندگی میکند. او بیشتر ساکن شهر خواهد بود. کمی واقع بینانهتر به زندگی در پاریس نگاه میکند و سعی میکند به معنای واقعی کلمه آنجا زندگی کند.
بنابراین دوستداران سریال امیلی در پاریس منتظر اعلام زمان پخش فصل دوم آن باشند. پس از پایان فصل اول، قطعاً به نظر میرسد که امیلی از زندگی خود در پاریس لذت خواهد برد.
برای دیدن عکسهای جذاب از لیلی کالینز اینجا کلیک کنید.
5 دلیل برای دیدن امیلی در پاریس
دارن استار و دوستان
تیم پشتیبان این پروژه همان گروه Sex & the City هستند. نویسنده هر دو سریال دارن استار و همچنین طراح لباس پاتریشیا فیلد است. با وجود این، حال و هوای این دو پروژه متفاوت است. آنها از دو دیدگاه کاملاً متفاوت به اجرا در آمدهاند و به طرز چشمگیری دو نمایش کاملاً متفاوت هستند. Sex & the City درباره جنسیت و روابط از دیدگاه زنانه بود – نمایشی در مورد زنان بدون سانسور که خود را با دوستی و با توجه به شرایط خود تعریف میکنند.این نمایش در مورد زن جوانی است که تجربهای برای کار در خارج از کشور دارد.
کمد لباسی خیره کننده
هیاهوی پیرامون نمایش بسیار زیاد بود همچنین هنگامی که اولین عکسها در اینترنت ظاهر شد، لباسهای لیلی کالینز یا همان امیلی افسانهای به نظر میرسید. اعتبار این کار به پاتریشیا فیلد، طراح لباس معروف و مریلین فیتوسی فرانسوی میرسد. انتخاب سبک لباسها همان سلیقه التقاطی و جسورانهای است که سارا جسیکا پارکر را به یکی از جذابترین نمادهای مد در سالهای اخیر تبدیل کرده است، اما همچنین از آدری هپبورن در فیلم چهره خنده دار الهام گرفته شده است.
پاریس
ستاره اصلی سریال به همراه لیلی کالینز پاریس است. هنگام تماشای 10 قسمت از فصل اول، رویای پوشیدن کفش پاشنه دار و لباسهای کوچک کرکی را خواهیم داشت که در میان سنگریزه های ریو درویت و ریو گاوش قدم می زنند، churros را در Jardin des Tuileries میخورند یا شب در مهمانی زیر برج ایفل شامپاین مینوشند.
لیلی کالینز
لیلی کالینز در نقش بیست سالهای که برای تحقق بخشیدن به آرزوهای خود به پاریس میرود عالی است. او اغلب به عنوان وارث آدری هپبورن شناخته میشود، به دلیل ویژگیها، ظرافت و علاقه به مد.
این سریال کمدی رمانتیک مورد نیاز ماست
در این سال عحیب، در حالی که جهان با بحران همه گیری کرونا و چالشهای اقتصادی روبرو است، پس از ماهها قرنطینه تماشای یک کمدی زنانه، آسان و عاشقانه، پر از لباسهای افسانهای و شخصیتهای زیبا، چیزی دلچسب است.