- ژانر:کمدی, درام
- کارگردان:Pamela Adlon
- نویسنده:Pamela Adlon, Louis C.K.
- زبان:English
- ستارگان:Pamela Adlon, Mikey Madison, Hannah Alligood, Olivia Edward
- مدت زمان:22 دقیقه
- امتیاز:7.8 از 11,929 رای
- تاریخ انتشار:8th September 2016
خلاصه داستان:
سریال چیزهای بهتر Better things و تولد دوباره پاملا ادلون
پاملا آدلون که بیشتر به خاطر نقشهای مکمل صریح و سختش در سریالهایی مانند لوئی و کالیفرنیکیشن شناخته میشود، در سریال چیزهای بهتر کمدی بیوگرافی جالبی که با لوئی سی.کی دوست و همکار دیرینهاش، که بسیاری از قسمتهای ابتدایی را نوشت، خلق کرده به عنوان مادر مجرد سم فاکس، بازیگر هالیوود درخشنده است. چیزی در آدلون وجود دارد که سه بازیگر فوق العاده که در نقش بچههایش بازی میکنند: مایکی مدیسون در نقش مکس، نوجوان مبهم، هانا آلیگود در نقش فرانکی فرزند میانی تند و تیز و اولیویا ادوارد تحسین برانگیز در نقش دختر کوچک و فرزند آخر خانوانده به اسم دوک در دنیای Adlon خود را در خانه ساختهاند و آن را با حرکات غریزی و صمیمی زندگی واقعی غنی کردهاند، اما با پایان یافتن فصل دوم و ادعاهایی که در مورد رفتار جنسی لویی سی.کی ظاهر شد و کمپین me too، به نظر میرسید که چیزهای بهتر میتواند از این اظهارات دچار آسیب شود. پس از آن، ادلون رابطه خود را با سی.کی و با مدیراجرایی مشترکشان دیو بکی قطع کرد.
پاملا آدلون همه کارها را انجام داده است: کودک نو پا در یک پوشک در یک اپیزود دهه 1960، به دست آوردن یک امی برای صداپیشگی بابی در King of the Hill، بازی کردن یک Proto-Vulcan در Star Trek: The Next Generation و تمایش سقوط یک عیاشی در کالیفرنیکیشن.
اکنون چهارگانه نوشتن، کارگردانی، تهیه کنندگی و بازی در سریال چیزهای بهتر (Better Things) است که چالش جدید زندگی اوست، کمدی براساس زندگی وی به عنوان بازیگر و مادر مجرد، مادری که ممکن است شرایط خاص را سخت بداند، اما به ندرت گزینه تسلیم شدن برایش وجود دارد. سم با چیزهای زیادی غرق شده است. یک مادر تنها سه دختر با سن و خواسته های متفاوت را بزرگ میکند و مراقب مادر خود است که در آن نزدیکی خانهای دارد اما ممکن است نتواند تنها زندگی کند. سم همه اینها را با ترکیبی از مادری کردنهای آزاد، شوخطبعانه و عشق سرسختانه اداره میکند. شیوه فرزندپروری سم در قسمتهای دیگر زندگی او تاثیر میگذارد و روابط خارج از محیط خانهاش را دچار چالش میکند.
اپیزودهایی در سریال better things وجود دارد که بیننده را شگفتزده میکند، چیزهایی که پاملا آدلون، خالق و ستاره نمایش آن را تصور میکند و بیرون میکشد، شبیه چیزی نیست که همیشه بتوان در تلویزیون دید.
برای تماشای “چیزهای بهتر” ، باید درک کنید که زندگی وقتی دوربین خاموش است یا حتی وقتی به سمت دور نگاه میکند ادامه دارد. سم با افراد جدیدی ملاقات میکند، چیزهای جدیدی را تجربه میکند، با همسر سابقش متحد میشود و آدلون لحظههایی از آن قوسهایی را که برای او مهم هستند را به تصویر میکشد.
سریال “چیزهای بهتر” شامل یک لایه از زندگی بازیگران است که به ندرت مورد کاوش قرار میگیرد. سم مشهور یا کسی نیست که برای معروفیت مبارزه کند. او به اندازه کافی موفق شده است که برای نقشهای تلویزیونی قدیمی خود شناخته شود، اما نه به اندازه کافی برای داشتن یک سبک زندگی افسانه از آن.
نتیجه، یک سریال کوچک و در عین حال بزرگ است. درباره سریال better things اغلب به عنوان نمایشی بحث میشود که تصویری صادقانه و خام از مادر بودن و روابط پیچیده بین دختران و مادران در هر سنی را ترسیم میکند. سریال این کار را به طرز شگفت انگیزی انجام میدهد، جایی که این نمایش به بررسی کارهای پیش پا افتاده روزمانند فعالیتهای مدرسه یا لیستی از هزینههای خانه می پردازد که از روی قبض کارت اعتباری خوانده میشود، متوجه میشویم از سورئال لذت می برد: ارواح همیشه در Better Things ظاهر شدهاند. در قسمت پایلوت، ما پدر فقید سم را ملاقات میکنیم، در حال صحبت کردن با دخترش در مورد حقایق سخت و همدلی با او. این یک مجموعه تلویزیونی کلاسیک است، یادآوری حضور گذشته. تا فصل سوم، زمانی که فهمیدیم دوک هم میتواند او را ببیند – و اینکه او را ترساند – که ما فهمیدیم پدر سم یک شبح است، نه فقط یک طرح کاملاً راحت از ناخودآگاه سم. این جذابیت سریال Better Things است. فقط وقتی فکر میکنید میدانید چه انتظاری داشته باشید، راهی متفاوت را طی میکند.
از نظر یک بیننده عادی، سریال چیزهای بهتر شبیه به کمدیهای نیم ساعته دیگر است که در عصر مدرن ساخته شده است. اما از همان لحظههای ابتدایی، این سریال چیزهای بی نظیری را به عنوان واقعیتی از زندگی عادی ارائه میکند که شایسته ذکر بیشتر نیست. حتما به تماشای این مجموعه جذاب بنشینید. پاملا ادلون در سریالی ایفای نقش میکند و ریاست آن را برعهده دارد که به نظر میرسد هدف عمیق آن ایجاد لحظاتی است که تمایز بین شخصیت، بازیگر و بیننده را از بین ببرد و باعث شود که احساس کنیم همه با هم در آن هستیم، خواه این را درک کنیم یا نکنیم.
- ژانر:کمدی
- کارگردان:N/A
- نویسنده:Marta Kauffman, Howard J. Morris
- زبان:English
- ستارگان:Lily Tomlin, Jane Fonda, Sam Waterston, Martin Sheen
- مدت زمان:30 دقیقه
- امتیاز:8.3 از 38,097 رای
- تاریخ انتشار:8th May 2015
خلاصه داستان:
معرفی سریال Grace and Frankie: جین فوندا و لیلی تاملین از گریس و فرنکی بهترین استفاده را میکنند
سریال گریس و فرنکی یکی از بهترین نمایشهای نتفلیکس است. چیزی عجیب و شاعرانه در این سریال وجود دارد که به پیری، شانس دوم و دوستیهای زنانه میپردازد. گریس و فرانکی نمایشی است که واقعاً هیچ کس از جمله سازندگان انتظار این همه موفقیت را نداشتهاند اما با پخش فصل 6، که همه 13 قسمت یکجا پخش میشوند مارتا کافمن و هوارد جی موریس، خالقان سریال ثابت کردند که وقتی صحبت از داستانهای عالی میشود، سن واقعا محدودیتی ندارد.
برای کسانی که (متاسفانه) هرگز این برنامه را تماشا نکردهاند، این سریال داستان گریس (جین فوندا) و فرانکی (لیلی تاملین) است که پس از همسرانشان ، رابرت (مارتین شین) و سول (سم واترسپون) مجبور به زندگی مشترک میشوند گریس و فرانکی هرگز واقعاً یکدیگر را دوست نداشتند، اما از آنجا که رابرت شوهر گریس (جین فوندا) یک شرکت حقوقی با همسر فرانکی (لیلی تاملین) سول داشت، مجبور بودند که گاه به گاه شام به ظاهر دلپذیری با هم برگزار کنند. اما آنچه گریس و فرانکی متوجه آن نشده بودند این بود که سول و رابرت بیش از شریک تجاری بودند. این دو نفر طی دو دهه گذشته رابطه پنهانی خود را ادامه داده و حالا سول و رابرت بالاخره تصمیم به افشای گرایشات جنسی خود به همه و قصد ازدواج گرفتد و مجبور به ترک فرانکی و گریس برای شروع زندگی مشترکشان هستند. تاملین و فوندا هنوز هم ریزهکاریهای کمدی را به یاد دارند و نویسندگان به آنها به ویژه تاملین، دیالوگهای خندهدار خوبی را برای ارائه میدهند (همانطور که ازخالق فرندز Friends انتظار میرفت)
گریس و فرانکی وقتی از فرمول امتحان شده و واقعی خود پیروی میکنند در بهترین حالت قرار میگیرند: دو زن مسن بسیار متفاوت با یکدیگر رابطه دوستی عمیقاً قابل اعتمادی برقرار میکنند که به آنها اجازه میدهد به طور منظم و آشکار در مورد رابطه جنسی و عاشقانه و زندگی پس از طلاق شوهرشان برای ازدواج با یکدیگر صحبت کنند. وقتی سریال برای کشف دنیای شخصیتهای دیگرش از جمله شوهر سابق فرانکی سول (سم واترستون)، شوهر سابق گریس رابرت (مارتین شین) و فرزندان فرانک و گریس متمرکز است جذابیت کمتری دارد، در واقع نویسندگان تلاش میکنند نمایشی را گسترش دهند که وقتی روی قهرمانان اصلی آن متمرکز شود، بهترین عملکرد را دارد. از این گذشته، تماشای نمایش درباره دو زن پیر در حال یادگیری نحوه قرار ملاقات و روابط پس از ترک همسرانشان بسیار جالبتر از نمایش در مورد دو خانواده است که در مجموعهای از رویدادهای کوچک و بزرگ زندگی خود، از جمله عروسی، گشت و گذارهای دسته جمعی و مهمانی خوشامدگویی بچه قرار میگیرند.
در سه فصل اول سریال گریس و فرنکی ما تبدیل این زنان را از آشنایان بیعلاقه به دوست و بعد از آن به شرکای تجاری تماشا میکنیم. اما این جریان در فصل 4 تغییر کرد زیرا بقیه بازیگران زمان بیشتری برای نمایش داشتند. گریس با معشوق ثروتمند اما بسیار جوانترش ازدواج کرده است (یا به قول فرانکی، “با این مرد واقعاً معامله کرده است”)، گرچه اکنون با مشکلات بیشماری از نظر سلامتی روبرو شده است. فرانکی و گریس دورهای جدا از هم را سپری میکنند، اما وقتی گریس برای برخاستن از صندلی توالت به کمک فرانکی احتیاج پیدا میکند، این دو زن محکم را در مسیر کارآفرینی قرار میدهد. آنها یک صندلی توالت هیدرولیکی به نام Rise Up میسازند که به افراد مسن کمک میکند “بلند شوند” بدون اینکه خطر سقوط یا مرگ در دستشویی را داشته باشند. این ایده درخشان است که میتواند منبع طنز و ماجراجویی زیادی برای خانمها باشد زیرا آنها در مراحل تولید و بازاریابی توالت با مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنند.
به غیر از گروه چهارگانه برجسته، برای بازیگران پشتیبانی که شامل فرزندان بزرگسال آنها میشوند به نظر می رسد که ایدههای سازندگان برای اعضای کم سن و سالتر Bud (بارون وان)، ملری (بروکلین دکر)، کایوتی (Ethan Embry) و حتی برایانا (ژوئن دایان رافائل) در حال اتمام است. گرچه برخی ممکن است این را عدالت شاعرانه بنامند از آنجا که معمولاً افراد مسن هستند که به حاشیه رانده میشوند و شخصیتهای “مادر” و “پدر” هستند، اما در اینجا به نظر میرسد بازیگران اصلی که نقش مهمی در ساخت این نمایش داشتهاند بالای 70 سال سن دارند. باد از طریق تطبیق ژنتیکی آنلاین با فامیلش ملاقات میکند اما کل ماجرا به چند شوخی تبدیل شده است. کایوتی آماده است که به دختر مورد علاقهاش متعهد شود، اما ما آنها را به عنوان یک زن و شوهر چندان قابل توجه نمیبینیم. ملری مادر چهار فرزند است اما ما هرگز یک بار نمیبینیم که سازندگان واقعاً از او مادر ساخته یا به عنوان یک والد تنها نگاهی به چالشهای زندگیش بیندازیم. حتی بریانا نیز در حلقه تعهد هراسی گیر افتاده است و هیچ چیز جدیدی در مورد او نمیبینیم. در مقابل، چندین نمایش فوقالعاده و نقشهای مکمل جدید برای بازیگران ارشد وجود دارد. اولین مثال مری استینبرگن به عنوان همسر سابق و شریک تجاری نیک است. میریام، یک تازه وارد است و بسیار جالب است که تعامل او با گریس را تماشا کنیم. جوآن مارگارت (میلیسنت مارتین) نقش گستردهتری دارد، اورسون بین، الیوت گولد (معروف به پدر راس و مونیکا از فرندز) و حتی ارنی هادسون که در فصل های قبل نقش جیکوب را بازی میکرد بسیار قدرتمند و دوستداشتنی ظاهر میشوند. این نمایش بر حول جاذبه فوقالعاده بین گریس و فرانکی، و رابرت و سل درگیر بحث و جدل اما دوست داشتنی میچرخد. لحظاتی کاملاً صمیمانه بین چهار بزرگسال و بچههای به همان اندازه عجیب و غریب آنها وجود دارد که طی سالهای گذشته روی صفحه نمایش لحظات فوقالعادهای ایجاد کردهاند.
فصل به فصل، ما شاهد هستیم که گریس و فرانکی رابطه جنسی را به روشی جدید تجربه میکنند. گریس به آرامی اما مطمئن از پوسته یک کرم ابریشم کاملاً زخمی شده خارج میشود. همزمان شاهد هستیم که فرانکی عشق را تجربه میکند.
فرانکی عشق را با جیکوب (ارنی هادسون) پیدا میکند و ما سعی می کنیم بینش او را در مورد این رابطه بررسی کنیم زیرا او سعی میکند تصمیم بگیرد که زندگی مشترکشان چگونه باشد. سپس ما رابطه جدید او و در نهایت نقطه قوت نمایش را میبینیم: لحظهای که هر دو جیکوب و دوست پسر جدیدش برای او میجنگند. چند بار یک زن مسن را دیدهایم که اینقدر محبت و عشق او را احاطه کرده باشد؟
در مقابل، سول و رابرت درگیریهایی دارند و احساس بیحوصلگی و روزمرهگی میکنند، آنها بر سر پول و اینکه با پس اندازشان چه باید بکنند بحث میکنند.بر سر سلامتی و چگونگی مراقبت از خودشان بحث میكنند. آنها هنوز هم بر سر روابط هم اکنون افلاطونی خود با گریس و فرانکی بحث میکنند اما واقعی بودن آنها در مقایسه با دنیای درخشان و همدلی گرایس و فرانکی مسطح و کسل کننده است. سخت است که به سل و رابرت اهمیت دهیم وقتی که گریس و فرانکی احساساتشان به خوبی توضیح داده شده و در صفحه نمایش با طنازی دلربایی میکنند. به همین ترتیب، توجه به اتفاقات و زندگی فرزندان آنها نیز دشوار است.
ما فصل را با این درک به پایان میرسانیم که تغییرات بیشتری در راه است و میتوان انتظار داشت اتفاقات بیشتری از زندگی سول و رابرت را ببینیم. این چیدمان جدیدی است که امیدوارم سریال با یک پایان ضعیف به پایان نرسد، که فراموش کند اولویت را به شخصیتهای اصلی خود اختصاص دهد – همانهایی که برای شروع ما را مجذوب خود کردند.
- ژانر:کمدی, درام, رمانتیک
- کارگردان:Woody Allen
- نویسنده:Woody Allen, Marshall Brickman
- زبان:English
- ستارگان:Woody Allen, Diane Keaton, Michael Murphy, Mariel Hemingway
- مدت زمان:96 دقیقه
- امتیاز:7.9 از 129,874 رای
- تاریخ انتشار:25th April 1979
خلاصه داستان:
چرا “منهتن” وودی آلن ترین فیلم آلن تاکنون است؟
فیلم manhattan شاهکار دهههفتادی وودی آلن بر آمده از نگاه شخصی او به دنیای اطرافش در مضمون و ایدههای تماتیک است و در اجرا وامدار همان سینمای مهم دهه هفتاد آمریکا و البته سینمای هنری اروپاست. شخصیتهای فیلم همان شخصیتهایی هستند که ما میتوانیم در جایجای سینمای آلن جستجویشان کنیم و ویژگیهای مشترکی بین آنها بیابیم، اما نبوغ وودی آلن باعث شده تا هربار بتوانند ما را غافلگیر نمایند و طنازی و حرفهای جدیدی را ارائه کنند.
آدمهایی که پیدرپی در حال یافتن اشتباهات خود در زندگی هستند و این اشتباهات بازهم تکرار میشوند. اما اینبار جغرافیا نیز به وضوح روی این آدمها و تصمیماتشان تاثیرگذار بوده است. گرچه که ما چیزی به جز چند جای مهم از «منهتن» در نیویورک را نمیبینیم، اما نوع گفتار شخصیتها، نوع برخوردشان با مسائل و با یکدیگر و البته پیشینهای که خودشان به ما ارائه میکنند، قطعا در فهم بهتر این تاثیرگذاری عیان است. وودی آلن در دههای که فیلمهای مهمی از محیطها آمریکایی ساخته شده و موثر بودن جغرافیا در سینما، به واسطه فاصله گرفتن سینمای آمریکا از شاخصههای کلاسیک خود و نزدیک شدن به شاخصههای سینمای اروپا، در فیلمها نمایش داده شدهاند (مهمترین آنها پدرخوانده در اوایل دهه هفتاد و راننده تاکسی در اواسط این دهه) در اواخر این دهه با نگاهی متفاوت نسبت به این جغرافیا پا به عرصه میگذارد. نگاه او نه مثل کاپولا بدبینانه و نه مانند اسکورسیزی خشمگین است، او نگاهی متعادلتر را ارائه میدهد و تمرکز خود را برپایه روابط انسانی بنا مینهد. جایی که آدمها در جغرافیا غرق شده و باید زندگی کنند. آدمهای فیلم نه از روی بدی و دلسنگی بودنشان، بلکه از روی عشق و علاقه به زندگی است که تا این حد تلاش و کوشش میکنند و شاید نمایش آن طلوع خورشید در انتهای فیلم نشانگر این باشد که آلن قصد نداشته که سیر تغییرات شخصیتها را در این برخوردها و کشمکشها نشان دهد، بلکه او تنها تا پیش از شروع تغییرات را به ما نشان داده و حالا آن آفتاب برآمده از میان ساختمانهای بلند، میتواند یک زندگی جدید را نوید دهد.
به قلم: “عباس نصراللهی”
- ژانر:کمدی, رمانتیک
- کارگردان: John Carney
- نویسنده: John Carney
- زبان:English
- ستارگان:Sofia Boutella, Olivia Cooke, Tina Fey, Julia Garner, Anne Hathaway
- مدت زمان:32 دقیقه
- امتیاز:8.0 از 18,246 رای
- تاریخ انتشار:18th October 2019
خلاصه داستان:
Modern love مفیدترین نمایش جدید تلویزیون
در طول سالها بسیاری از خوانندگان نیویورک تایمز با ستون “عشق مدرن” روزنامه، مجموعهای از مقالههای کاملاً شخصی، اغلب قابل لمس، گاهی اوقات عجیب اما تقریباً همیشه جالب، معمولاً در مورد چگونگی دیدار و عاشق شدن دو نفر، یا جدایی و ترک رابطه مشغول بودند.
در سریال modern love برخی از داستانها به عروسی و خوشبختی ختم میشوند، برخی دیگر به اندوه یا حسرت. برای خوانندگان، ستون عشق مدرن ارتباط با غریبهها و داستانهاییست که اغلب شبیه آنچه که در زندگی خودشان یا افرادی که میشناسند است.
استودیوی آمازون و نیویورک تایمز تصمیم گرفتند این ستونها را به یک مجموعه تلویزیونی تبدیل کنند که توسط نویسندگان، بازیگران و کارگردانان مختلف در اپیزودهای نیم ساعته مستقل تهیه و اجرا شود. تعداد زیادی ستاره از جمله آن هاتاوی، تینا فی و دیو پاتل و نویسندگان (جان کارنی، شارون هورگان) و کارگردانان (کارنی، هورگان، امی روسوم، تام هال) با این پروژه همکاری کردهاند تا کلمات را به گونهای به صفحه نمایش کوچک برسانند که بیش از آن تولید نمیشد.
آماده شوید برای تجربه نادر سریالی که به روشی ملایم و ظریف در جریان است – نه جنجال و هیاهو، نه لحظههای پرتعلیق و هیجان، نه هیچ جلوه ویژه خاصی – زیرا هیچ چیز نمایشی در مورد عشق مدرن وجود ندارد.
کمدی-رمانتیک جدید آمازون، عشق مدرن، پر از داستانهای گرم و مبهم، یک رویای عاشقانه است. جداییهای دشواری وجود دارد، آنها دراماتیزه نخواهند شد و چند پایان افسانهای وجود دارد. اما در پایان، پیام یکسان است: عشق واقعی همیشه پیروز خواهد شد، حتی اگر گاهی اوقات کمی تهوع آور باشد.
سریال عشق مدرن داستان هشت رابطه جداگانه در یک بازه زمانی را روایت میکند. در بیشتر موارد، modern love یک تجربه نشاط آور است و بیش از لحظات حسرت و اندوه، خوشی کافی برای تماشای داستانها در هر هشت قسمت وجود دارد. بعید است که تصاویر، لحظات احساسی یا گفتگوها و مهمتر از همه تیتراژ آغازین اپیزودها را فراموش کنید. همانطور که تیتراژ آغازین شادی آور سریال نشان میدهد، عشق اشکال مختلف دارد و از موانع سن، نژاد و جنسیت چشمپوشی میکند.
این سریال شامل زوجهای همجنسگرا و دگرجنسگرا، والدین و فرزندان، خواهر و برادرها، دوستان و غریبههایی است که به دوست تبدیل میشوند.
محتوای بیشتر سریالهای پر بیننده بر روی خطرات و آسیبهای جامعه متمرکز شده است. هیچ اشکالی هم ندارد به خصوص تا زمانی که شاهکارهایی مثل mind hunter ساخته میشوند اما، پیدا کردن مجموعهای که در آن هیچ جسد مرده وحشتناکی وجود ندارد، هیچ جنایت ناپسندی برای تأمل وجود ندارد، هیچ مجرمی برای شکار و دستگیری وجود ندارد- قبل از اینکه بتوانند جنایات ناگفتنی بیشتری انجام دهند- بسیار شادیآور و راحت است.
عشق مدرن یک سریال خوش بینانه درباره مردم است که یکدیگر را شگفتزده میکنند. این سریال ساخته شده بر اساس حس همدردی، با شخصیتهای مهربان است، که افراد شایستهای هستند که سعی میکنند کار درست را انجام دهند و گاهی اوقات شکست میخورند اما سپس راههایی را برای رفع اشتباهات خود کشف میکنند.
مینی سریال عشق مدرن در مورد درک و بخشش خود و دیگران و همچنین در مورد دادن فرصتهای دوم و امکان رستگاری درست تا پایان نشاط آور آن است، این سریال همچنین شامل وفور صداقت، رفتارهای بد و عذرخواهیهای صمیمانه است. این حساسیتهای مهربانانه سریال را شکل میدهد و با اعلام فصل دوم آمازون، خوشبختانه تعداد اپیزود بیشتری وجود خواهد داشت.
- ژانر:کمدی, درام, رمانتیک, جنگی
- کارگردان:Roberto Benigni
- نویسنده:Vincenzo Cerami , Roberto Benigni , Vincenzo Cerami , Roberto Benigni
- زبان:Italian, German, English
- ستارگان:Roberto Benigni, Nicoletta Braschi, Giorgio Cantarini, Giustino Durano
- مدت زمان:116 دقیقه
- امتیاز:8.6 از 614,709 رای
- تاریخ انتشار:20th December 1997
خلاصه داستان:
زندگی زیباست فیلمی کمتر مربوط به هولوکاست و بیشتر مربوط به احساسات انسانی
شوخ طبعی ستمگران را تا اندازهای کوچک میکند، نیش آنها را میگیرد و آنها را برای نابودی ما ناتوان میکند. تسلیم چیزی نشوید که شما را محدود میکند این روحیهای است که در قلب فیلم زندگی زیباست life is beautiful روبرتو بنینی این کمدی-درام ایتالیایی وجود دارد که برنده جایزه بزرگ هیئت داوران جشنواره فیلم کن است و سه جایزه اسکار، از جمله بهترین فیلم خارجی زبان را دارد.
برای کسانی که هنوز لذت دیدن این فیلم خارق العاده را تجربه نکردهاند، قصد دارم طرح اصلی را معرفی کنم. یک پیشخدمت یهودی-ایتالیایی، گیدو با دورا، یک معلم زیبای مدرسه ملاقات میکند و با جذابیت و شوخ طبعی دل او را به دست میآورد. سرانجام، آنها ازدواج میکنند و پسری به نام Giosue به دنیا میآورند.
قسمت اول فیلم زندگی زیباست دوستانه و بازیگوشانه است. ویترین خوبی برای روبرتو بنینی ستاره و شخصیت توقف ناپذیر کارگردان. نظرات فیلم در مورد قریب الوقوع بودن جنگ جهانی دوم با ذکاوت پیش بینی نشدهای بیان میشود. چهل و پنج دقیقه از این عاشقانه شیرین و کمدی میگذرد، گیدو و دورا سرگرم زندگی و گلخانه و بچهداری میشوند و وقتی دوباره ظهور میکنند سالها بعد است و وقتی گیدو و پسرش از دورا جدا شده و به اردوگاه کار اجباری منتقل میشوند، ناگهان خوشبختی آنها متوقف میشود.
من تحت تأثیر این موضوع قرار گرفتم که چگونه کارگردان جرات وارد کردن شوخ طبعی و لطافت را در میان هولوکاست پیدا کرده است و شخصیت اصلی، گویدو به خاطر عزیزانش در این کابوس شوخی میکند. امید همیشه لازم و ممکن است. حتی در بین بیرحمیهای جنگ، امید میتواند بینشی از زیبایی عشق و زندگی برای ما فراهم کند.
در فیلم “زندگی زیباست” پدر تلاش میکند تا وحشت آنچه را که اتفاق میافتد از پسر دور نگه دارد. این کار در نهایت خود را به شکل بازیای نشان میدهد که هدف آن کسب تعداد مشخصی امتیاز است. در نتیجه، لحظات کمیک فراوان است و ترجمه Guido از قوانین اردوگاه به ویژه قابل توجه است. او در تلاش برای محافظت از کودک بیگناه در برابر واقعیت وحشیانه جنگ، به Giosué میگوید که همه اینها یک بازی است: سوار شدن با قطار به اردوگاه، غذای نامناسب، لباس فرم، شرایط زندگی و … گیدو با پشتکار برای ایجاد این زمین بازی ساختگی برای فرزندش تلاش میکند، و او را با دریافت جایزه نهایی – یک تانک واقعی ارتش فریب میدهد.
Life is beautiful یکی از آن فیلمهایی است که میتواند تأثیر ماندگاری روی شما بگذارد. قبلاً هیچ نمایشی چنین خنده و اشک و غم و اندوه را در من جمع نکرده بود و این معجزه فیلم است.
یکی از جالبترین پارادوکسهای فیلم این است که چگونه حتی اگر به نظر میرسد پدر جان پسرش را نجات میدهد، در پایان ما میتوانیم آن را برعکس بدانیم.
پسر دلیلی برای جنگیدن و تسلیم نشدن برای روبرتو بنینی شد. همانطور که نیچه توضیح میدهد:
“کسی که دلیلی برای زندگی دارد، تقریباً میتواند همه چیز را تحمل کند.”
ما توانایی انتخاب نگرش خود را داریم، حتی در سختترین شرایط. تصمیمات ما درباره نحوه برخورد با شرایط خود همانهایی هستند که خوشبختی ما را تعیین میکنند.
“همه چیز را میتوان از یک انسان گرفت جز یک چیز: آخرین آزادیهای انسانی – انتخاب نگرش در هر شرایطی، و انتخاب راه خود.”
جنبههای واقعاً قابل توجهی در فیلم زندگی زیباست وجود دارد مانند فیلمنامه نویسی خارق العاده، شخصیتهای فوقالعاده انسانی، بازی عالی و داستان دلچسب که به این فیلم کمک میکند داستانی در مورد میزان قدرت ما انسانها ارائه دهد، که در مواجهه با سختیها میتوانیم از همه چیز به بهترین شکل استفاده کنیم.
این فیلم کمتر مربوط به هولوکاست و بیشتر مربوط به احساسات انسانی و رابطه زیبای پدر و پسر است.
زندگی در حالی که تماشای تلاشهای بی وقفه Guido برای ایجاد یک تجربه دوست داشتنی و هیجان انگیز از اردوگاه کار اجباری برای پسرش را تجربه میکنید، بسیار زیباست.
عشق این پدر و ابتکاراتی که برای فرار پسرش از وحشت اطراف او به خرج میدهد این حس را به مخاطب القا میکند که تخیل انسان میتواند به خودی خود زندگی را زیبا کند، کودکی که برایش وانمود کردهاند که هولوکاست اتفاق نیفتاده است در واقع میتواند فرار کند، پس میتوانیم به این نتیجه هم برسیم که ما، والدین خدا مانند، میتوانیم ترسهای واقعی فرزندان خود را آرام کنیم.
صدایی که فیلم را آغاز کرد، در انتها خود را مشخص میکند. این صدای گیوسو بزرگ است که از پدرش برای نجات جانش تشکر میکند. هیچ پدر و مادری و هیچ دعایی قادر به نجات کودکان در آشویتس نبودند. اما ظاهراً این فیلم مخاطبی پیدا کرده است که میخواهد به افسانه ها اعتقاد داشته باشد.
نقد و بررسی فیلمهای اروپایی